سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محفل راهیان نور

رسانه ای برای بازرگانی

یکشنبه 87 آبان 12 ساعت 5:36 عصر

متاسفانه چند وقتی است که در مملکت عزیز اسلامی مان، وقایعی اتفاق افتاده که باعث شده مردم حتی نسبت به اسلام بدبین شوند که فکر میکنم توجه به چند عامل مهم در این زمینه لازم و ضروری است. امیدوارم اگر مسئولین هم اکنون صحبت بنده رو می شنوند کمی  به عرایض حقیر توجه کنند...

ا ٍهـــــــــــــــم... ببخشید!

از اتاق فرمان اشاره می کنند که به مدت چند سطر، پیام بازرگانی داریم، لطفاً در چند کلمه (یا هجا) جمع بندی بفرمایین!

خُب... بنده برای به نتیجه رسوندن عرایضم 10 دقیقه ای فرصت لازم دارم، ببینین... همون طور که مستحضرید...

بله، مثل اینکه وقت ما تموم شده، نظر شما را به چندین پیام بازرگانی جلب میکنم:

 دیم دیم دیدیم، دیم دیم... دیم دیم دیدیم، دیدیدیم (آهنگ پیام های بازرگانی)

پیام های بازرگانی (میان پستی)

1) همراه اول، همه محدودیت های زمان و مکان را از بین برده است!

با همراه اول هیچ کوچه ای بن بست نیست!

هیچ کس تنها نیست!!!

همراه اول

2) مؤسسه مسافرتی نسیم بهشت(؟!)

کیش، رویای به یاد ماندنی!

3) شرکت صنایع غذایی ... سالروز خجسته «تسخیر لانه جاسوسی» را تبریک عرض می نماید!

4) قرآن ریحان، با ویژگی های منحصر به فرد!!! برای اولین بار در تاریخ اسلام

...

نتایج اخلاقی _ اجتماعی:

0- یکی از کاربردهای مهم و رایج پیام بازرگانی، پاره پوره کردن رشته ذهن و کور کردن ذوق انسان در لحظه های حساس و تعیین کننده می باشد.

1- تبلیغ همراه اول رو که می بینم یاد آیه «هم معکم اینما کنتم» میفتم! یعنی راس راسی با همراه اول هیچ کسی تنها نیست؟! چه جالب، من اون روز تا حالا فکر می کردم همراه اول و آخر، خداست و بس!

2- اگه خواستی بهشت و حوری و سلم و سلام و جناتٍ تجری رو درک کنی کافیه یه بلیط هواپیما به مقصد کیش بگیری و بری حالشو ببری! نقد رو رها نکن که نسیه رو بگیری!!!

3- بهترین ابزار شناخته شده برای تبلیغ کالاهای بازرگانی مفاهیم دینی، مناسبات روز و سوک زدن به عواطف دینی خلق الله می باشد.

4- قرآن را هم باید مثل سایر کالاها با توصیف ویژگی های زینتی و ظاهری منحصر به فردش، در میان پیام های بازرگانی تبلیغ کرد! 



  • کلمات کلیدی : مقاله های جهادی
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    چند سالی است که با رونق گرفتن سریال های رمضانگاهی، توجه همگان، اعم از منتقدان ارزشی سینما، فرهیختگان و بخصوص روحانیون عزیز، به این نقطاه از خطه پهناور سینما معطوف شده است؛ به طوری که تا چندین ماه پس از رمضان، تحلیل و آسیب شناسی این سریال ها نقل و نبات هر وعظ و خطابه و هر منبر و نشست و تریبونی می شود و هر کس می کوشد از ریز ریز مسائل اجتماعی و مذهبی مطرح شده در آنها، نکته ای کشف و استخراج نموده، تعهد و رسالت خود را نسبت به سینما و تلویزیون ادا نماید و یا حتی گاهی نه از سر وظیفه، بلکه به عنوان باقیات صالحات، در این حوزه افاده فیضی نماید! چنانکه گویی تا مدتی معین، «نقد سینما و تلویزیون» بر همگان واجب عینی می شود و پس از پایان دوره جذابیت این مباحث و فراموش شدن این سریال ها در اذهان عمومی، تکلیف ساقط شده و منبرها، نشست ها،تریبون ها و نشریه ها تا رمضان آتی، با عالم سینما و تلویزیون وداع می کنند! گویی بزرگترین و مهمترین آفت سینما و تلویزیون ما در دل سریال های رمضانگاهی نهفته است! اما آیا به راستی، در محیط بسیار آلوده و آفت زده سینما و تلویزیون ما، اولویت نخست با سریال های رمضانگاهی است؟! آیا کارشناسان مذهبی ما تنها وظیفه دارند بر سریال های رمضانگاهی نظارت کنند؟درست است که متاسفانه در برخی از این سریال ها، بعضی مسائل مذهبی اشتباه طرح شده و یا پایمال شده است، اما آیا تاثیر این دست مسائل بر فرهنگ جامعه بیشتر است یا تاثیر غیر مستقیمی که از جانب بسیاری از فیلم های سینمایی، پیام های بازرگانی، مسابقات تلویزیونی و... به بدنه جامعه تزریق می شود؟!

    مشکل دیگر، کیفیت نظارت کارشناسان فرهنگی بر حوزه سینما و تلویزیون است. متاسفانه نگاه روحانیون و کارشناسان فرهنگی ما، در اغلب موارد نگاهی از بیرون گود است؛ به این معنا که نقش تماشاچی خارج از صحنه را بازی کرده و منتظر می مانند تا زمانی که آب بر زمین ریخته شد و فیلم برای اکران در سینما آماده شد یا برنامه ای در تلویزیون به نمایش درآمد، به نقد و تحلیل و اظهار نظر می پردازند. این چنین می شود که سنتوری ها با صرف هزینه های مالی و هنری، تولید شده، سپس اجازه اکران نمی یابند و آنگاه مخفیانه در سطح جامعه گسیل می یابند و یا بزنگاه ها و مثلث های شیشه ای و موارد دیگری از این دست، پس از تاثیر گذاری در جامعه، مورد نقد و تحلیل قرار می گیرند و موج انتقادها و فریاد ها همه کرسی های رسانه ای را پر می کنند! به واقع چه تعداد از فیلم ها و سریال های ما با نظارت و دخالت مستقیم کارشناسان فرهنگی بر سر صحنه تولید، ساخته شده اند؟

    در پایان این نکته را نیز متذکر می شویم که کاملاً روشن است که حساسیت نسبت به سریال های رمضانگاهی، با توجه به محبوبیت و ایام پخش آنها، ضرورتی اجتناب ناپذیر است؛ اما مشکل اینجاست که متاسفانه افراط در این حوزه و ضعف در تعیین اولویت ها، ما را از اهمّ معزلات تلویزیون و سینمای کشور غافل ساخته است.



  • کلمات کلیدی : مقاله های جهادی
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    دستشویی، اتاقی کوچک برای خودشناسی!

    سه شنبه 87 مهر 23 ساعت 9:30 صبح

    این پست را پاستوریزگان (کسانی که دارای سیستم گوارشی حساس به صحنه های تهوع آور هستند) نخوانند!

    رومو به دیوار می کنم، یه شیشه گلاب هم میذارم این گوشه، خودت اگه خواستی به روت بپاش! اگه چشماتو ببندی بهتره، اما نه، تو که نمی تونی ببندی، پس من چشمامو می بندم و هر چی از قلمم دراومد می نویسم:

    راستی یه کیسه اظطراری هم اینجا میذارم تا اگه یه موقع وضعیت بحرانی شد، کیبورد و مانیتورت کثیف نشه!

    اونقدرها هم چندش آور نیست، اگه خوب بهش دقت کنی، برات جذابو پندآموز هم خواهد بود. شاید این یکی از بهترین نعمت های خدا به آدمیزاد باشه که ما روزی چند بار، گذرمون به دستشویی (اسامی دیگری نیز برای آن در اخبار آمده است: مضطراب، توالت، W.C، دورة المیاه، تالار اندیشه و...) میفته!

    تا حالا به این فکر کردی که درس هایی از خودشناسی و چه معارف عمیقی تو این چاردیواری 5-4 متری نهفته؟! بیخود نیست که میگن خیلی از مسئله های سخت ریاضی دنیا تو این اتاق فکر کوچولو حل شدن! آخه فکر آدم حسابی باز میشه! فرصتی پیش میاد تا به دور از قیل و قال دنیا، یه کم تنهایی فکر کنیم!

    فقط کافیه چشمامونو بشوریم و به بعضی چیزایی که به ظاهر بی خاصیت، زشت و بوگندو به نظر میرسن، جور دیگه ای نگاه کنیم؛ به این فکر کنیم که این ...ها همون جوجه کباب و همون غذای چرب و نرمه هستن که چند ساعت پیش با ولع و لذت وصف ناپذیری خوردیمشونو حالا هیچ اثری از لذتشون نیست. فقط فضولاتی که حتی دوست نداریم راجع بهشون فکر کنیم ازشون باقی مونده!

    به این فکر کنیم که بعضی وقتا اونقدر شکممون پر میشه و نیاز به رفع حاجت پیدا می کنیم، که در یک لحظه همه چیز رو فراموش می کنیم و حاضریم هر چی داریم بدیم تا جایی برای قضای حاجت پیدا کنیم. (اینجا یه ضرب المثلی در مورد عاشقی هم وارد شده که عارم میشه بگم!)

    به این فکر کنیم که بعضی روزها فقط کارمون پر و خالی کردن این بطن پهناور شده به این فکر کنیم که چقدر ضعیف و کوچیک هستیم که بی نیاز از قضای حاجت نیستیم و همیشه باری کثیف و بدبو با خودمون حمل می کنیم!

    و هزاران هزار فکر دیگه که نبوغ و ذهنی خلاق داشته باشی و تو دستشویی به جای شمردن مگس ها و آواز خوندنیه کم در موردش فکر کنی و تو این بحر عظیم(!) مستغرق بشی، کشفشون خواهی کرد و به نتایج جالبی میرسی!  

    پاپستی______________________________________________

    1- بازم معذرت میخوام که حرف هام بو داشت! اما آخرش بالاخره باید این حرف ها را زد تا آگه خوابیم بیدار بشیم و به اطرفمون بهتر نگاه کنیم.

    2- فکر کنم یه جهاد اکبر کرده باشم! آخه احتمالاً با خوندن این مطلب، هر موقع یاد من افتادین یاد دستشویی میفتین یا هر موقع دستشویی رفتین یاد من میفتین!

    3- به دلیل کاربرد شدید این شکلک  خیلی جاها به قرینه معنوی حذف شد! 



    به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    مرثیه ای بر رسانه ملی

    شنبه 87 مهر 13 ساعت 5:42 عصر

    یک (مثلاً) مسابقه داغ تلویزیونی:

    یکی از دو مجری برنامه: دوست عزیزی که پشت خط هستین، ســـــــــــــلام، لطفاً خودتونو معرفی کنین.

    خانم مخاطب: وااااااااااااااای سلام سلام، چقدر خوشحالم که بالاخره بعد از مدت ها انتظار، تونستم باهاتون صحبت کنم و تو مسابقه تون شرکت کنم! نمی دونین که منو خانواده چقدر شما مجری گل ٍ گلاب و برنامه تونو دوست داریم! (ندای دل خانم شرکت کننده: البته اگه جایزه ای درکار نبود برنامتون به پشیزی نمی ارزید!)

    مجری: شما و همه ملت شهید پرور ایران به ما لطف دارین، دل به دل راه داره! لطفاً خودتونو معرفی کنین تا وارد مسابقه بشیم.

    خانم: راستشا بخواین بنده سوسن بهاری هستم 20 ساله از فلان آباد فلان شهر (کاش میتونستم بگم مجردم!!!)

    مجری: درود بر مردم مهمان نواز فلان آباد، الآن آب و هوای اونجا چطوره؟

    خانم: کمی تا قسمتی ابریه، جاتون خیلی خیلی خالیه!

    مجری: از اتاق فرمان به من میگن زیاد فرصت نداریم گپ بزنیم، بریم سراغ مسابقه، این شما و این هم پنج گوی، ‏لطفاً یکی را انتخاب کنین.

    خانم: ا ٍااااام..... اولی

    مجری: آفرین،آفرین، شما 10 هزار تومان همین جوری برنده شدین، لطفا انتخاب بعدی!

    خانم: به افتخار شبکه 3 گوی سومی!

    مجری: و اما سوال: روز 13 آبان چه روزی است؟

    1- روز دانش آموز      2- روز معلم    3- هر دو

    خانم: وایییییی آقای وای زدیان(1) تو رو خدا، تو رو جون هر کی دوست دارین راهنمایی کنین!

    مجری: یه راهنمایی کوچولو، گزینه دوم نیست!

    خانم: فکر می کنم گزینه اول باشه!
    مجری: آفرین! احسنت بر این اطلاعات عمومی بالا! بریم سراغ بخش بعدی.

    خانم: گوی شماره پنج

    مجری: باز هم سوال، امام اول شیعیان کیست؟

    ا- امام علی (ع)    2- امام حسن (ع)    3- گزینه سوم صحیح است!

    خانم: خیلی سخته،‏لطفاً راهنمایی کنین

    مجری: گزینه دوم نیست!

    خانم: گزینه اول؟؟؟!!!!

    مجری: آفرین بر شما! تهیه کننده برنامه پذیرفتن! بریم سراغ بخش جوایز، یکی از جعبه ها رو انتخاب کنین.

    خانم: سومی، فروشنده هم هستم!

    مجری: آفرین آفرین بر این انتخاب، کمک هزینه حج، مبارکتون باشه، از طرف ما نایب الزیاره باشین!

    خانم: مرسی، تشکر از برنامه واقعاً خوبتون، لنگه نداره، از اونچه که فکرشا میکردم هم بهتر بود!

    مجری: خواهش می کنم، سلام برسونین. 



  • کلمات کلیدی :
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    پست ویژه: مسابقه « اگه من روحانی بودم»

    دوشنبه 87 مهر 8 ساعت 2:35 عصر

    خ‍ُب، قراره تو این پست، من نقش یه روحانی (یا همون آخوند خودمون) رو بازی کنم که قراره پاشو به عالمی متفاوت بذاره تا بتونه یه آخوند مدرن، آپ دیت (فرنگیش نکنیم، همون به روز!) و پاسخگوی نیاز روز جامعه باشه. آخه آخوندها که قرار نیست تا ابد یه عمامه رو سرشون بذارن و یه عبا رو دوششون بندازن و تو کوچه بازار بگردن تا پیرزنه که اومده سبزی خوردن بخره، حکم خیس شدن چادرش تو بارونو ازشون بپرسه یا به جوونی که داره به دختر مردم متلک میندازه تذکر بدن. قرار نیست تا ابد آخوندها فقط از رو منبر افاضه فیض کنن یا اینکه تو حجره هاشون چند سال قرنطینه بشن و مکاسب و لُمعه و خارج فقه بخونن و از محیط جامعه بی خبر باشن.

    البته تند نریما! خدا را شکر، نسل جدید روحانی های ما، خیلی بیشتر از قبل با جامعه تعامل دارن و از مسائل روز و دغدغه ها و معزلات جوونا با خبرن. اگه حرف های بالا رو زدم، منظورم اون روحانی های عزیزی بود که دلشون نمیخواد از قالب سنتی خودشون خارج بشن. البته این وسط، حوزه هم بی تقصیر نیست. چون خیلی از درس هایی که ارائه میشه، متناسب با مقتضیات و شرایط چند صد سال پیشه که بایستی مطابق با متقضیات امروز و نیازهای فردا به روز بشه. (پیشنهاد میکنم برای نهادینه شدن فرهنگ وبلاگ نویسی برای طلاب عزیز و آشنایی با فضای مجازی و نحوه مقابله با حربه های دشمنان در این عرصه، کرسی هایی در بین دروس حوزوی تعریف شود). از بحث خارج نشیم. قرار بود، بنده حقیر نقش یه روحانی رو بازی کنم که دلش میخواد متفاوت باشه. دلش میخواد یه منبری پیدا کنه که پا منبریاش جوونایی باشن که کمتر میان مسجد، یا کمتر میان مشاوره و پرسش و پاسخ و از این جور حرفها. قبل از همه چیز از مقام شامخ روحانیت معذرت میخوام که میخوام خودمو تو این لباس شریف فرض کنم:

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی : مقاله های جهادی
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    در حاشیه مناجات با خدا

    یکشنبه 87 شهریور 24 ساعت 3:40 عصر

    «اللهمّ ادخل علی اهل القبور السرور»

    این عبارت خیلی خیلی قشنگ، فراز اول دعاییه که توصیه شده تو ماه مبارک بعد از نماز مغرب و عشاء بخونیم؛ حتما این روزا حسابی باهاش انس گرفتی.

    یه بنده خدایی می گفت این دعا از یه جهت خیلی خاصه و اون اینه که تمام فرازهاش لفظ «کل» توشه؛ یعنی ما با این دعا در حق تموم مردم دنیا چه خوب، چه بد، چه مسلمون و چه کافر دعا می کنیم و این یکی از درس های ماه رمضونه که اونقدر شرح صدر پیدا کنی، اونقدر دلت لطیف و رقیق بشه که همه آدمای دنیا برات مهم بشن.

    اما من حقیر میخوام از یه زاویه دیگه بهش نگاه کنم و اون این که کل فرازهای این دعا بر میگرده به خودم. خداییش نگاه کن ببین بد میگم؟!

    اللهمّ ادخل علی اهل القبور السرور: این منم که دلم مرده، این منم که اگر چه جسمم زنده است اما روحم، قلبم بر اثر دوری از خدا مرده؛ واسه همینم منم یکی از اهالی قبور هستم و نیازمند سرور و نشاطم.

    اللهمّ اغن کلّ فقیر: این منم که فقیرترین مردم نزد خدام، این منم که سخت نیازمند آغوش پرمهر خدام.

    اللهمّ اشبع کلّ جائع: این منم که سخت تشنه رحمت بی حد و اندازه خدام.

    اللهمّ اکس کلّ عریان: این منم که نیازمند ستر و پوشش خدام تا گناهام باعث رسواییم پیش خلق نشه.

    اللهم فرج عن کل مکروب: این منم که دچار سختی و تنگنا شدم و نیاز به دست رحمت خدا دارم تا گره از کارم باز کنه.

    اللهمّ فک کلّ اسیر: این منم که سخت اسیر دنیا و زینتهاش شدم.

    اللهمّ اشف کلّ مریض: این منم که بر اثر گناه زیاد قلبم بیمار شده.

    و در آخر، زیباترین فراز این دعا:

    اللهمّ غیّر سوء حالنا بحسن حالک...تا این قسمت رو میخونم یاد دعای سال تحویل میفتم: یا مقلّب القلوب و الابصار، یا محوّل الحول و الاحوال، حوِّل حالنا الی احسن الحال... زیباترین دعایی که به عمرم شناختم!

    شب های قدر حقیر رو از دعای خیرتون بی نصیب نذارید.



  • کلمات کلیدی : مقاله های عقیدتی
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    یاد یاران

    چهارشنبه 87 شهریور 20 ساعت 10:1 صبح

    خواستم به مناسبت روز شهید چیزی بنویسم، اگر چه دیر شده اما برای از شهید گفتن هیچ موقع دیر نیست!

    گفتم تا شهید زنده است، تا کلام شهدآمیز شهید هست، من ٍ مرده چی بگم؟؟!!

    این شما و اینهم کلامی زیبا از شهید احمدرضا احدی

    دیگر نمی‌خواهم زنده بمانم! من محتاج نیست شدنم ، من محتاج تو هستم خدایا! بگو ببارد باران که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم! خدایا دوست دارم تنهای تنها بیایم ، دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی. خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری ، خواهم گفت:«لیاقت کدامیک از الطاف تو را داشته‌ام؟ خدایا دوست دارم سوختن را ، فنا شدن را ، از همه جا جاری شدن را ، به سوی کمال انقطاع روان شدن را ...

    شهیدا! بر گورستان ما قدمی بگذار و فاتحه ای نثار روح مرده ما کن!

    با اندکی کپی برداری از اینجا



  • کلمات کلیدی : خاطرات شهدا
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    مگس کش

    یکشنبه 87 شهریور 17 ساعت 11:2 صبح

    سگلمه هاشو تو هم کرد، همه ماهیچه های صورتش منقبض (چروک) شدن، درست مثه روده پیرزن!

    با صدای جیغ آلودی گفت: ایییییییشش...بزنش...پسش بزن! اَه...اَه!

    مگسی از تیره خر مگسان اومده بود‍، نشسته بود رو خرماها و داشت خودشو میخاروند و بالاشو تر و تمیز میکرد.

    گفتم: آخه چیکارش داری؟! اونم، بنده خدا، یه حشره ایه مثه بقیه حشره ها! فقط بیچاره مثه پروانه ها خوش تیپ نیست! 

    گفتش: میدونی رو کجاها نشسته و حالا اومده رو غذاها نشسته؟؟؟!!! ایییییییییییی...حالم بهم خورد... من از این خرماها نمیخورم!

    ما هم که جزء خواص الناس هستیم و از هر پدیده اجتماعی برداشت عرفانی_سلوکی میکنیم، متوجه نکته ای لطیف در این باب شدیم و بابی از ابواب علم ازلی رومون واشد! 

    با خودم گفتم، فکر گناه هم یه چیزیه درست مثه مگس! اگر چه ظاهرش به اون صورت کثیف نیست، اما چون از جای کثیفی (که خود گناه باشه) بلند شده باید پسش زد. باید دقت کنم غذایی که به دلم میدم بخوره، مگس روش نشسته باشه تا قلبم آلوده نشه. خدای تبارک و تعالی هم تو قرآن میفرماد: «فلینظر الانسان الی طعامه» یعنی آدم باید نگاه کنه، ببینه چی به خورد دلش میده.

    پیام اخلاقی داستان: همیشه در دلت وایسا و مگس کشت دم دستت باشه!

    پیام بهداشتی داستان: روی غذاها رو خوب بپوشونیم تا حشرات موذی روش نشینن؛ مخصوصا این ایام که وبا شایع شده (و بخصوص این ایام که از یه ساعت قبل از افطار سفره را میچینیم و میشینیم لحظه شماری میکنیم اذون بشه با سر بریم تو سفره!)



    به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    سلطان شیرینی ها، زولبیا و بامیه

    چهارشنبه 87 شهریور 6 ساعت 6:1 عصر

    دولت خدمتگزار در راستای تامین سلامتی و بهداشت غذایی روزه داران عزیز، از افزایش 62 درصدی قیمت زولبیا و بامیه (نسبت به سال گذشته) خبر داد!

    ظاهر امر این است که علت این افزایش قیمت که چندان هم بعید نبود، افزایش قیمت نشاسته و روغن نباتی است؛ اما باطن امر این است که چون عده زیادی از ملت غیور ما قادر به تهیه این زوج شیرین و دوست داشتنی نسیتند، گام بلندی در راستای حفظ سلامت مردم(کنترل قند و چربی خون) توسط دولت مردمیار برداشته شده است!!!

    افرادی که بیماری قلبی دارند این قسمت را نخوانند؛ گرچه همگی کم کم عادت کرده ایم:

    نرخ تمام شده این زوج خوشبخت: کیلویی 2900 تومان ناقابل

    دل هممون براشون تنگ میشه، جاشون تو سفره ها خالی خواهد بود...

    پاپستی___________________________

    البته احتمال دیگه ای هم که هست اینه که با این اقدام، مردم سر سفره های ماه رمضان، هیچ گاه مسئولین را فراموش نکرده و از دعای خیر(!) خود بی نصیب نمی گذارند.   



  • کلمات کلیدی : مقاله های جهادی
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    از زمین به آسمون...

    چهارشنبه 87 شهریور 6 ساعت 12:0 عصر

    سلام

    مدینه منوره و مکه مکرمه، دعاگوی همتون بودم.

    ما که بودیم رفتیم، إن شاء الله که برگشته باشیم!

    البته از اون لحظه ای که از فرودگاه اصفهان پامو رو پله اول هماپیما گذاشتم که سوار شم، از رو زمین جدا شدم تــــــــــــــــــــا لحظه ای که برگشتیم و از هواپیما پیاده شدم و پامو رو زمین گذاشتم. البته معصوم(ع) می فرمان تا زمانی که حاجی به گناه آلوده نشه نور حج همراهشه. پس تا وقتی گناه نکردم همین جوری تو آسمونام. حالا ما این نورانیته رو به دست اورده باشیم و تونسته باشیم حفظش کنیم یا نه، الله اعلم.

    همون طور که مستحضرید حرف برا گفتن زیاده و اونایی که از زیارت خونه خدا برمیگردن دنبال یه گوش میگردن که حرفاشونو براش بزنن؛ حالا از آب و هوا و بازار و در دیوار حرم گرفته تا فیوضات معنوی که بهشون عنایت شده.(مخصوصا اگه روده درازی مثل من باشه) به همین خاطر سخن رو کوتاه میکنم و یه چند بیت مثلا شعر، که شرح حال این حقیر در یکی دو سال پیشه و یه شب که زیر ناودون طلا شب زنده داری (تف تو ریا) داشتیم از خودم در وَکردم رو تقدیم حضور مبارکتون میکنم. امیدوارم به مزاجتون خوش بیاد:

    امام رضا، سلام منم، فداتون                                غلام که نه، غلامِ نوکراتون

    همون که روز خلقت، ربُّ الأعلی                           پرسید ازش منم خدات؟ گفت بلی

    اما تا چند تا لذّت از گناه برد                                    عهد و قرارش رو به کل ز ِ یاد برد

    عشق خدا، دین و ایمون یادش رفت                                تو منجلابِ این و اون فرو رفت

    همون که غافل از جود و سخاتون                                  یه روز اومد توی صحن و سراتون

    خبر نداشت وادِ مقدس اینجاست                            باغ بهشت، تربت اقدس اینجاست

    با کفشای گِلیش یهو پرید تو                                       ادب نکرد، اذن نخونده دوید تو

    از گنبدِ زرد یه دفه نوری دید                                     مِنْ شَجَرِ ٍِ أخْضَر، ندایی شنید

    دستی اومد، کفشاشو دراوردش                                     بر سر سفره رضا نشوندش

    ملائکه پرهاشونو وا کردن                                           از پنجره گره هاشو وا کردن

    مَلَک اومد مژده بعثتش داد                                      مِهر رضا، به قلب مُردَش افتاد

    شمس الشموس از ظلمات جداش کرد                           بال و پرش داد تو حرم رهاش کرد

    از اون به بعد کبوتر حرم شد                                   گوشش به اسرار خدا مَحرم شد

    آب و دون امام رضا رو خوردش                                عشق امام تا اوج ابرا بردش

    طبیب ما بازم مریض شفا داد                                  ناقاره خونه نغمه شادی سر داد

    شکر خدا امام رضایی شدم                                      جیره خورِ حاتم طایی شدم

    پاپستی_________________________

    1- یه موقع نگی دروغ گفتی همه رو دعا کردیا! مسلمین و مسلمات و همه محبین اهل بیت رو دعا کردم! حتما تو هم جزئشون هستی دیگه نه؟

    2- اگه تا حالا زیارت امام رضا(ع) رفتی و غصه اینو میخوری که زیارت خونه خدا قسمتت نشده هیچ غصه نخور که هر خبری هست همین حرم امام رضای عزیز خودمونه! قدرشو بدون.

    3- شنیدی که بین منبر و قبر پیامبر باغی از باغ های بهشته؟ اگه میخوای احساس اونجا بودن را تجربه کنی و ببینی بهشت بودن چه صفایی داره اما دستت به روضة النبی نمیرسه هیچ غمی نیست. جای جای حرم امام رضای مهربونمون دقیقا همون حال و هوا و صفا رو داره.

    4- مواظب باش اگه ان شاء الله قسمتت شد مشرف بشی، توصیه های ایمنی راجع به احرام رو جدی بگیری که یه موقع مثه من به خاطر یه لباس زیر مجبور نشی یه گوسفند تپل مپل کفاره بدی!

    5- یه ضرب المثل هست که میگن حلوای تن تنانی؟ تن طلایی؟ لن ترانی؟... حلوای نمیدونم چیچی!!!خلاصه هر چی هست تا نخوری ندانی. الحق که این سفر همینیه که میگن.

    6- شعر از ریشه «شعور» و احساسه و هر چی که از احساس آدم نشئت بگیره اسمش میشه شعر! پس زیاد گیر نده که اینکه من گفتم مِعر بود عوض شعر

    7- راستی ماه رمضون داره میرسه ها! خودتو ترگل ورگل کردی برا مهمونی خدا؟



    به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    رئیس جمهور را بر «مدل توسعه اسلامی» انطابق دهیم!
    اصول گرایی یا اصول پنداری؟
    انا لله و انا الیه راجعون
    اصلاحات و ابهامات
    گلچینی از کتاب های مفید برای یک دانشجو
    رئیس جمهور اسلامی کیست؟
    انتقاد برای انتصاب!
    [عناوین آرشیوشده]