سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محفل راهیان نور

بفرمایین روضه!

دوشنبه 87 آبان 6 ساعت 9:54 صبح

سلام

می دونم تازه لباس مشکیتون رو عوض کردین. می دونم این چند روزه حسابی تو مجالس روضه امام صادق (ع) باصفا شدین. می خواسم زودتر خدمت برسم و من هم به وسع خودم عرض ادبی کنم. باور کنین حتی شروع به نوشتن هم کردم. ولی بعد کلی نوشتن و ویرایش کردن، همه مطلبم را پاک کردم.

اما الآن اومدم براتون روضه بخونم.

حق دارین بپرسین:آخه مرد حسابی، حالا چه وقت روضه خوندنه؟ هر کاری وقتی داره! (شما آخوندا) همین کارها را میکنین که مردم نسبت به خدا و پیغمبر بدبین میشن!

البته من هم جواب دارم:روضه ای که من قراره بخونم یه کم با روضه هایی که تا حالا شنیدین فرق داره. روضه من ممکنه تازه اشک چشمتون را خشک کنه و داد و بیدادتونا بلند!!! آخه ما عادت کردیم تو عزای اهل بیت (ع) فقط از نحوه شهادتشون (که انصافا برای یه دوستدار واقعی سنگینه) بگیم. برای همین ممکنه روضه من به دلتون نچسبه و من نمی خواسم مزاحم حال خوشتون بشم.

اما بریم سراغ روضه:

به این فکر کنین که امام صادق (ع) تموم عمرشون را صرف کردن که از معارف عمیق الهی که کم کم داشت تو جامعه اون روز کمرنگ می شد، یا بوسیله امامان ساختگی ذبح می شد، یا اینکه دچار پلیدی های فکری حاکمان و عالمان فاسد می شد، نگهبانی و نگهداری کنن. تو این راه شاگرد تربیت کردند، کلاس درس گذاشتند، بحث کردند، به سؤالات علمی مردم پاسخ دادند و خلاصه هرکاری که بگین انجام دادند... این بار شجاعت و شهامت این خاندان در میدان علم و جهاد علمی بروز کرد و در نهایت بر سر این آرمان جان خود را تقدیم دوست کردند.

چقدر دردناکه که پاکترین انسانها مردم را به راهی دعوت کنن که خیر خودشون در اونه و بخاطر همین شهیدشون کنن.

تا اینکه اسلام عزیز از اون مرحله سرنوشت ساز با سلامت عبور کرد و امروز به دست ما رسیده.

حالا چندتا سؤال:

چقدر تلاش کرده ایم که با معارف اهل بیت (ع) آشنا بشیم؟ اصلاً چقدر خودمون را آماده پذیرش کلام حق کردیم و به اصلاح درونمون پرداختیم؟ چقدر پایبند عملی به این معارف هستیم و در مقابل بی اعتنایی به این معارف حساسیم و دلسوزی می کنیم؟ آیا حاضریم در این راه جان و مال و عمرمون را مصرف کنیم؟

و چندتا مثال:

1-آیا ارتباط تلفنی با حرم امام عزیزمون حضرت علی بن موسی الرضا (ع) که این روزها بین ما شایع شده ما را از ارتباط قلبی با ایشون غافل نکرده؟ آیا رابطه امام و مأموم در معارف ما اینقدر سطحیه؟ آیا اویس قرنی نبود که بدون دیدن جمال ظاهری پیامبر (ص) به محبت رسید؟ چقدر امام را به خودمون نزدیک می دونیم؟

2-تاکی قراره در عزای امامان شجاع و مظلوم بقیع بر قبر خاکی اونا گریه کنیم؟ (که انصافا گریه دار است!)

آیا دوری جوامع اسلامی از فرهنگ زیبای اهل بیت (ع) مصیبت بزرگتری نیست؟

3-چقدر به اخلاق ناب محمدی (ص) پایبندیم و روابطمون را بر این اساس می سازیم یا اینکه فیلم های پرمحتوای تلویزیون استاد اخلاقمون شدن؟(یادمون نره بداخلاقی بیداد می کنه، حتی شما دوست عزیز!)      

همه ما در این مصیبت ها شریکیم و باید لباس سیاه بپوشیم و عزا بگیریم.

ببخشید که روضه من طول کشید. حالا می تونین هرچی انتقاد دارین (البته اخلاقی) بگین.



به قلم: علیرضا توسلی | نظرات دیگران [ نظر]

دستشویی، اتاقی کوچک برای خودشناسی!

سه شنبه 87 مهر 23 ساعت 9:30 صبح

این پست را پاستوریزگان (کسانی که دارای سیستم گوارشی حساس به صحنه های تهوع آور هستند) نخوانند!

رومو به دیوار می کنم، یه شیشه گلاب هم میذارم این گوشه، خودت اگه خواستی به روت بپاش! اگه چشماتو ببندی بهتره، اما نه، تو که نمی تونی ببندی، پس من چشمامو می بندم و هر چی از قلمم دراومد می نویسم:

راستی یه کیسه اظطراری هم اینجا میذارم تا اگه یه موقع وضعیت بحرانی شد، کیبورد و مانیتورت کثیف نشه!

اونقدرها هم چندش آور نیست، اگه خوب بهش دقت کنی، برات جذابو پندآموز هم خواهد بود. شاید این یکی از بهترین نعمت های خدا به آدمیزاد باشه که ما روزی چند بار، گذرمون به دستشویی (اسامی دیگری نیز برای آن در اخبار آمده است: مضطراب، توالت، W.C، دورة المیاه، تالار اندیشه و...) میفته!

تا حالا به این فکر کردی که درس هایی از خودشناسی و چه معارف عمیقی تو این چاردیواری 5-4 متری نهفته؟! بیخود نیست که میگن خیلی از مسئله های سخت ریاضی دنیا تو این اتاق فکر کوچولو حل شدن! آخه فکر آدم حسابی باز میشه! فرصتی پیش میاد تا به دور از قیل و قال دنیا، یه کم تنهایی فکر کنیم!

فقط کافیه چشمامونو بشوریم و به بعضی چیزایی که به ظاهر بی خاصیت، زشت و بوگندو به نظر میرسن، جور دیگه ای نگاه کنیم؛ به این فکر کنیم که این ...ها همون جوجه کباب و همون غذای چرب و نرمه هستن که چند ساعت پیش با ولع و لذت وصف ناپذیری خوردیمشونو حالا هیچ اثری از لذتشون نیست. فقط فضولاتی که حتی دوست نداریم راجع بهشون فکر کنیم ازشون باقی مونده!

به این فکر کنیم که بعضی وقتا اونقدر شکممون پر میشه و نیاز به رفع حاجت پیدا می کنیم، که در یک لحظه همه چیز رو فراموش می کنیم و حاضریم هر چی داریم بدیم تا جایی برای قضای حاجت پیدا کنیم. (اینجا یه ضرب المثلی در مورد عاشقی هم وارد شده که عارم میشه بگم!)

به این فکر کنیم که بعضی روزها فقط کارمون پر و خالی کردن این بطن پهناور شده به این فکر کنیم که چقدر ضعیف و کوچیک هستیم که بی نیاز از قضای حاجت نیستیم و همیشه باری کثیف و بدبو با خودمون حمل می کنیم!

و هزاران هزار فکر دیگه که نبوغ و ذهنی خلاق داشته باشی و تو دستشویی به جای شمردن مگس ها و آواز خوندنیه کم در موردش فکر کنی و تو این بحر عظیم(!) مستغرق بشی، کشفشون خواهی کرد و به نتایج جالبی میرسی!  

پاپستی______________________________________________

1- بازم معذرت میخوام که حرف هام بو داشت! اما آخرش بالاخره باید این حرف ها را زد تا آگه خوابیم بیدار بشیم و به اطرفمون بهتر نگاه کنیم.

2- فکر کنم یه جهاد اکبر کرده باشم! آخه احتمالاً با خوندن این مطلب، هر موقع یاد من افتادین یاد دستشویی میفتین یا هر موقع دستشویی رفتین یاد من میفتین!

3- به دلیل کاربرد شدید این شکلک  خیلی جاها به قرینه معنوی حذف شد! 



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

راه خدا

یکشنبه 87 شهریور 24 ساعت 11:13 صبح

بعضی وقتها سر یه دو راهی می مونی که کدوم راه را انتخاب کنی: انتخاب رشته، انتخاب دانشگاه، انتخاب رفیق، انتخاب همسر...

اما مطلب من در مورد هیچ کدوم از اینا نیست: انتخاب فکر...اینکه چطور به زندگی نگاه کنم؟ چطوری در مورد اطرافم فکر کنم؟...

شاید این انتخاب، مهمترین انتخاب زندگی ما باشه. (البته اگه فکری در میان باشه، چون گاهی فکر، قربانی هوسها و تقلیدها میشه)

و از میان این همه راه برای فکرکردن (وشاید فکر نکردن) یه راه آسمونی هم وجود داره.

کتاب خدا را باز می کنم: «قل هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی»

          بگو ای پیامبر!راه و رسم من چنین است که خود و پیروانم با آگاهی همه را به سوی خدا می خوانیم.



به قلم: علیرضا توسلی | نظرات دیگران [ نظر]

یک لحظه درنگ

یکشنبه 87 شهریور 17 ساعت 12:24 عصر

(میدونستی ترجمه لیتوانی قرآن کریم سومین کتاب پرفروش این کشور به شمار میاد؟!اون وقت ما....؟!)

با دیدن این جمله که چند روز پیش از طریق یکی از دوستام برام ارسال شده بود خیلی جا خوردم....و راسش یه کم خوشحال شدم...می پرسی چرا؟...نمی دونم. شاید پاسخ سؤالهام را پیدا کرده بودم: اینکه چرا جامعه ما دچار بی هویتی شده...چرا ارزش ها هر روز کمرنگتر میشن...چرا به سمت بداخلاقی رفته ایم..چرا افکار روشنفکران ما بازیچه فرقه های دور از واقعیته...؟

فقط یه لحظه درنگ:

من میگم :به خاطر اینه که از سرچشمه جدا شدیم.

اونایی که با قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)زندگی میکنن براشون مثل روز روشنه که (اسلام پاسخگوی تمام نیازهای فردی و اجتماعی انسانه،فقط کافیه پذیرش دین خدا را داشته باشیم)

باید دلهامون را آماده شنیدن و پذیرفتن حرف حق کنیم.باید به سرچشمه برگردیم.

از همین الآن



به قلم: علیرضا توسلی | نظرات دیگران [ نظر]

مگس کش

یکشنبه 87 شهریور 17 ساعت 11:2 صبح

سگلمه هاشو تو هم کرد، همه ماهیچه های صورتش منقبض (چروک) شدن، درست مثه روده پیرزن!

با صدای جیغ آلودی گفت: ایییییییشش...بزنش...پسش بزن! اَه...اَه!

مگسی از تیره خر مگسان اومده بود‍، نشسته بود رو خرماها و داشت خودشو میخاروند و بالاشو تر و تمیز میکرد.

گفتم: آخه چیکارش داری؟! اونم، بنده خدا، یه حشره ایه مثه بقیه حشره ها! فقط بیچاره مثه پروانه ها خوش تیپ نیست! 

گفتش: میدونی رو کجاها نشسته و حالا اومده رو غذاها نشسته؟؟؟!!! ایییییییییییی...حالم بهم خورد... من از این خرماها نمیخورم!

ما هم که جزء خواص الناس هستیم و از هر پدیده اجتماعی برداشت عرفانی_سلوکی میکنیم، متوجه نکته ای لطیف در این باب شدیم و بابی از ابواب علم ازلی رومون واشد! 

با خودم گفتم، فکر گناه هم یه چیزیه درست مثه مگس! اگر چه ظاهرش به اون صورت کثیف نیست، اما چون از جای کثیفی (که خود گناه باشه) بلند شده باید پسش زد. باید دقت کنم غذایی که به دلم میدم بخوره، مگس روش نشسته باشه تا قلبم آلوده نشه. خدای تبارک و تعالی هم تو قرآن میفرماد: «فلینظر الانسان الی طعامه» یعنی آدم باید نگاه کنه، ببینه چی به خورد دلش میده.

پیام اخلاقی داستان: همیشه در دلت وایسا و مگس کشت دم دستت باشه!

پیام بهداشتی داستان: روی غذاها رو خوب بپوشونیم تا حشرات موذی روش نشینن؛ مخصوصا این ایام که وبا شایع شده (و بخصوص این ایام که از یه ساعت قبل از افطار سفره را میچینیم و میشینیم لحظه شماری میکنیم اذون بشه با سر بریم تو سفره!)



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

اللهم رب شهر رمضان

سه شنبه 87 شهریور 12 ساعت 3:1 عصر

دو ماه پیش بود. تازه ماه رجب شروع شده بود و قرار بود توی این دو ماه خودمون را آماده کنیم برای مهمونی.

قرار بود از "نار خودمون"خلاص شیم: یا ذالجلال و الاکرام...حرم شیبتی علی النار.(1)

بهمون گفته بودن زیاد استغفار کنید. آخه کسی که به مهمونی دعوت میشه باید قبل از مهمونی خودش را پاک کنه.

چشم به هم گذاشتیم و ماه رجب گذشت....

و ماه شعبان شروع شد. به خودم می گفتم لااقل از این ماه خوب استفاده کنم. شنیده بودم باید تو این ماه زیاد صلوات بفرستیم تا خودمون را برا مهمونی معطر کنیم: اللهم صل علی محمد و آل محمد الکهف الحصین و غیاث المضطر المستکین.(2)

قرار بود از "نار خودمون" خلاص شیم و به "نور تو" متصل شیم: الهی ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک. معبود من اگر در آتش هم باشم به همه می فهمانم که تو را دوست دارم.(3)

چقدر زود شعبان هم سپری شد....

اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان

الآن که به دور و برم نگاه می کنم می بینم وارد مهمونی شدم.

خدایا تو من را دعوتم کردی و راهم دادی...

تو که بهتر از همه از دست خالی من آگاه بودی.....

می دونم باز هم مثل همیشه عیب پوشی می کنی و به بهترین نحو ازم پذیرایی می کنی.

می خوام همراه بنده های خوبت سر سفره با برکتت بنشینم.

اینجا خبری از "نار" نیست: یا نور و یا قدوس...خلصنا من النار یا رب(4)

با تمام وجود فریاد می زنم: خدایا من را هم بپذیر.....

پاورقی_______________________________

1- دعای ماه رجب

2- صلوات شعبانیه

3- مناجات شعبانیه

4- دعای جوشن کبیر



به قلم: علیرضا توسلی | نظرات دیگران [ نظر]

از زمین به آسمون...

چهارشنبه 87 شهریور 6 ساعت 12:0 عصر

سلام

مدینه منوره و مکه مکرمه، دعاگوی همتون بودم.

ما که بودیم رفتیم، إن شاء الله که برگشته باشیم!

البته از اون لحظه ای که از فرودگاه اصفهان پامو رو پله اول هماپیما گذاشتم که سوار شم، از رو زمین جدا شدم تــــــــــــــــــــا لحظه ای که برگشتیم و از هواپیما پیاده شدم و پامو رو زمین گذاشتم. البته معصوم(ع) می فرمان تا زمانی که حاجی به گناه آلوده نشه نور حج همراهشه. پس تا وقتی گناه نکردم همین جوری تو آسمونام. حالا ما این نورانیته رو به دست اورده باشیم و تونسته باشیم حفظش کنیم یا نه، الله اعلم.

همون طور که مستحضرید حرف برا گفتن زیاده و اونایی که از زیارت خونه خدا برمیگردن دنبال یه گوش میگردن که حرفاشونو براش بزنن؛ حالا از آب و هوا و بازار و در دیوار حرم گرفته تا فیوضات معنوی که بهشون عنایت شده.(مخصوصا اگه روده درازی مثل من باشه) به همین خاطر سخن رو کوتاه میکنم و یه چند بیت مثلا شعر، که شرح حال این حقیر در یکی دو سال پیشه و یه شب که زیر ناودون طلا شب زنده داری (تف تو ریا) داشتیم از خودم در وَکردم رو تقدیم حضور مبارکتون میکنم. امیدوارم به مزاجتون خوش بیاد:

امام رضا، سلام منم، فداتون                                غلام که نه، غلامِ نوکراتون

همون که روز خلقت، ربُّ الأعلی                           پرسید ازش منم خدات؟ گفت بلی

اما تا چند تا لذّت از گناه برد                                    عهد و قرارش رو به کل ز ِ یاد برد

عشق خدا، دین و ایمون یادش رفت                                تو منجلابِ این و اون فرو رفت

همون که غافل از جود و سخاتون                                  یه روز اومد توی صحن و سراتون

خبر نداشت وادِ مقدس اینجاست                            باغ بهشت، تربت اقدس اینجاست

با کفشای گِلیش یهو پرید تو                                       ادب نکرد، اذن نخونده دوید تو

از گنبدِ زرد یه دفه نوری دید                                     مِنْ شَجَرِ ٍِ أخْضَر، ندایی شنید

دستی اومد، کفشاشو دراوردش                                     بر سر سفره رضا نشوندش

ملائکه پرهاشونو وا کردن                                           از پنجره گره هاشو وا کردن

مَلَک اومد مژده بعثتش داد                                      مِهر رضا، به قلب مُردَش افتاد

شمس الشموس از ظلمات جداش کرد                           بال و پرش داد تو حرم رهاش کرد

از اون به بعد کبوتر حرم شد                                   گوشش به اسرار خدا مَحرم شد

آب و دون امام رضا رو خوردش                                عشق امام تا اوج ابرا بردش

طبیب ما بازم مریض شفا داد                                  ناقاره خونه نغمه شادی سر داد

شکر خدا امام رضایی شدم                                      جیره خورِ حاتم طایی شدم

پاپستی_________________________

1- یه موقع نگی دروغ گفتی همه رو دعا کردیا! مسلمین و مسلمات و همه محبین اهل بیت رو دعا کردم! حتما تو هم جزئشون هستی دیگه نه؟

2- اگه تا حالا زیارت امام رضا(ع) رفتی و غصه اینو میخوری که زیارت خونه خدا قسمتت نشده هیچ غصه نخور که هر خبری هست همین حرم امام رضای عزیز خودمونه! قدرشو بدون.

3- شنیدی که بین منبر و قبر پیامبر باغی از باغ های بهشته؟ اگه میخوای احساس اونجا بودن را تجربه کنی و ببینی بهشت بودن چه صفایی داره اما دستت به روضة النبی نمیرسه هیچ غمی نیست. جای جای حرم امام رضای مهربونمون دقیقا همون حال و هوا و صفا رو داره.

4- مواظب باش اگه ان شاء الله قسمتت شد مشرف بشی، توصیه های ایمنی راجع به احرام رو جدی بگیری که یه موقع مثه من به خاطر یه لباس زیر مجبور نشی یه گوسفند تپل مپل کفاره بدی!

5- یه ضرب المثل هست که میگن حلوای تن تنانی؟ تن طلایی؟ لن ترانی؟... حلوای نمیدونم چیچی!!!خلاصه هر چی هست تا نخوری ندانی. الحق که این سفر همینیه که میگن.

6- شعر از ریشه «شعور» و احساسه و هر چی که از احساس آدم نشئت بگیره اسمش میشه شعر! پس زیاد گیر نده که اینکه من گفتم مِعر بود عوض شعر

7- راستی ماه رمضون داره میرسه ها! خودتو ترگل ورگل کردی برا مهمونی خدا؟



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

و عادتک الاحسان الی المسیئین

دوشنبه 87 مرداد 14 ساعت 12:28 عصر

سلام

و این بار سلامی متفاوت از همه سلام های عمرم به دوستای گلم

اولش الکی الکی شروع شد. دیدم بچه ها دارن تو اینترنت ثبت نام می کنن. پرسیدم چیه؟ گفتن عمره دانشجویی! من که نه پولی داشتم نه معرفت این سفر رو. گفتم بذار فقط اسممو بنویسم که لااقل اسمم تو لیست عاشقان دیدارش باشه فوقش اگه اسمم در اومد انصراف میدم...

قرعه کشی شد، نرفتم. کسی بهم تلفن و اینا نزد که آقا اسمت در اومد. میدونستم که مرد این سفر نیستم. من کجا و مدینه کجا؟ خونه خدا کجا؟ خلاصه من ٍ غافل ککم هم نگزید که توفیق پیدا نکردم (که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟!) بعد از یه ماهی باهام تماس گرفتن که اسمم تو رزرویها بوده و حالا اومدم تو اصلی ها. من؟ اومدم قاطی فرشته ها!!!

و حالا این منم پرستویی که فردا موعد کوچمه!

و اگه نبود این قطعه از دعا که «و عادتک الاحسان الی المسیئین» (عادت تو، سنت تو، احسان در حق گناهکاران است)منطقی برای دعوت شدنم پیدا نمیکردم!

هنوزم باورم نمیشه...مدینه...بقیع....کوچه های غربت...کبوتر، خاک، یاس، خانه ای که حریمش را شکستند... مادرم... چادر خاکی... بذار نگم دیگه. بغض ها و ناله ها باشه برای کوچه های مدینه...

مسجد النبی، باغی از باغ های بهشت بین منبر و قبر پیامبر مهربونم، دار السلامی دیگر... 

تصور کن، تو ایستاده باشی و پیامبر روبروت... درست مقابل سینه پرمهرش، آغوش گرمش، زانوهایی که آرامشگاه حسنین بود...

به به چه صفایی...

مسجد الحرام، حرم امن خدا، سجده بر سنگفرش ها در اولین دیدار، پروانه های سفید به دور شمعی سیاه، سیاهی روشنتر از سپید‍، یاد حجی که ناتمام ماند و در کربلا، کعبه دلها تمام شد، یاد سنگی که شکافته شد و مولایی که به دنیا آمد، یاد آن ذبح عظیم،عرفات، صفا و مروه... و خدایی که در این نزدیکی است...

و تو ای امام رضای عزیزم

خوب میدانم که آنجا با دیدن کبوترها، شنیدن ناقوس ساعت، آواز سحرگاهان و‏ شرشر آب در سکوت نماز دلم به تپش می افتد و سخت برایتان دلتنگ می شوم.

و این ندای لبیک محرمان است که از ناقاره خانه تو شنیده می شود...

و خوب میدانم که این لطف شماست که مرا خوانده اند.

از همه دوستان گلم حلالیت می طلبم ان شاء ا... نایب الزیاره همه خواهم بود.

برادر کوچک شما- حسین



به قلم: امام الرئوف،علی بن موسی الرضا(ع) | نظرات دیگران [ نظر]

امام من مهربون ترینه!

چهارشنبه 87 تیر 12 ساعت 4:0 عصر

جاتون خالی دیروز از بهشت (بخونید مشهد الرضا) برگشتیم.

سخن کوتاه کنم و از کرامات و مکاشفاتمبراتون بگم:

تو حرم که نشسته بودم، پدری به پسر کوچولوش گفت: کفشاتو در بیار بعد بیا تو

یهویی انگشت کوچیکم خبردار شد که رمز ورود به این حرم ٍ دوست داشتنی چیه!

بله، باید اول کفش ها رو درآورد بعد اومد تو (1)

اما باز دیدم من که با همون کفش های گلی تندی دویدم اومدم تو پس چرا پدر مهربونم (2) چیزی بهم نگفت؟! تازه منو تو آغوشش کشید و کفش هامو برام درآورد! درست مثه بچه کوچولوها!

پاپستی_____________________________________

1- فخلع نعلیک انّک بالواد المقدّس طوی - سوره طه

2- قال الرّضا علیه السّلام:«الامام انیس الرّفیق و الاب الشّفیق و الاخ الشّقیق و الام البرّة بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیة النّاد»

«امام انیسی است همراه، پدری است مهربان، برادری است دلسوز، مادری است مهربان برای بچه صغیر و پناهگاه مردم است در سختی های روزگار»



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

دوباره فاطمیه و دوباره نغمه های دل

سه شنبه 87 خرداد 21 ساعت 12:2 عصر

دوباره فاطمیه و دوباره نغمه های دل
دوباره مانده شعر من به پای روضه ات به گل

 دوباره آه می کشم به یاد غصه ات ز دل
دوباره آسمان شده ز زخم روی تو خجل

 سیاه پرچم عزا گرفته ماتم تو را
سیاه شب به خود زده سیاه پرچم تو را

ببین که ناله می زنم درون خاطرم تو را
دوباره باب میکنم به دل بساط روضه را

 به روضه های دم به دم ، زبانه می کشد دلم

ز شعله های قصه ات کناره می کشد الم

 رسیده اشک روضه ات ، ازل به خاکم و گلم
به جز همین نشد دگر در این میانه حاصلم

 به روضه ها نشسته ام تو را بهانه می کنم
ز غم وجود شمع را چراغ خانه می کنم

 خدا به روضه چون رسد به او اشاره می کنم
بدین نشان بر حرامیان چنین کنایه می کنم

 تو لامروت ای لعین ، سرشک من چنین مبین
من از تبار حیدرم تو ننگری مرا چنین

 اگر صلاح ما رسد به کارزار کفر و دین
به سیلی آنچنان زنم که برکنی تو از زمین

منبع : www.lahoutian.blogfa.com

 



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

رئیس جمهور را بر «مدل توسعه اسلامی» انطابق دهیم!
اصول گرایی یا اصول پنداری؟
انا لله و انا الیه راجعون
اصلاحات و ابهامات
گلچینی از کتاب های مفید برای یک دانشجو
رئیس جمهور اسلامی کیست؟
انتقاد برای انتصاب!
[عناوین آرشیوشده]