سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محفل راهیان نور

ایمان عاریه ای، دستاورد تفکر ستیزی

چهارشنبه 87 اسفند 14 ساعت 6:23 عصر

نظری به وقایع اخیر صنعتی اصفهان:

عده ای می گویند اصولاً فضای دانشگاه با چنین مباحث علمی و تخصصی سازگار نیست و جای این گونه مباحث در حوزه های علمی و کرسی های طلبه ها و فقیهان و متختصصان امر است! اما آیا به واقع بحث و تبادل نظر حول علم و عصمت پیامبر و ائمه معصومین(عیلهم السلام) و به طور کلی مبحث نبوت و امامت که از اصول دین ما و از ملزومات اولیه اعتقادی ماست، مقوله ای تخصصی و اختصاصی است که تفکر و تدبر در آن در انحصار دانش پژوهان حوزه علمیه باشد و فقط عده ای خواص حق دارند در محیط ایزوله ای که هیچ گونه روزنه ای به حصار ضخیم آن راه نداشته باشد، به تشکیک و مباحثه و نظریه پردازی و اقدام شنیع علامت سوال گذاشتن روی مقدساتی که از بدیهیات و مسلمات اند(؟!) بپردازند و پس از آنکه حسابی بر سر و کله یکدیگر کوبیدند و شکّ و شبهه را چاشنی کمال فکری خود ساختند و با بحث و گفتگو کاملاً لبّ اسلام را درک کردند و فهمیدند و لمس کردند و از هر گونه نقیصه ای پاک و منزه شدند، با کوله باری از اسلام ناب و لقمه های جویده شده، از این تنها حوزه علم آموزی به اجتماع عوام قدم گذارده و حاصل دست رنج چنیدن ساله خود را که با هزار مباحثه و کل کل کردن درک نموده اند و لقمه های ضمختی که با هزار دندان ساییدن و مضغ و ترشح نرم و راحت الحلقوم نموده اند را مخلصانه در اختیار کسانی قرار دهند که ظرفیت این قبیل مباحثات را ندارند و آن لقمه کذایی را در کام عوام بی دندان بگذارند تا به راحتی آن را ببلعند و حظّ وافر برند و نیازی نداشته باشند برای دستیابی به لبّ و فهوای دینشان به دل شک راه دهند و سپس نظریه پردازی و خیال بافی کنند و آن گاه با مباحثه و استدلال ورزی، با تمام وجود آن را لمس کنند. با چنین نگاهی است که عوام چون دستگاه های تمام اتوماتیکی فرض می شوند که تنها کافی است تشخیص دهند کدام خطیب‏، اسلام شناس قابل اعتمادی است و سپس صمٌّ بکمٌ عمیٌ پای منبرش بنشینند و تمام قوای خود، من جمله تعقل را در قوه شنوایی متمرکز کنند و بی واسطه فکر به ذهن بسپارند و هر چه شنیدند ثبت و ضبط کنند؛‏ چرا که تخصص و سواد کافی برای اظهار نظر در مباحث اعتقادی (بخوانید علمی) ندارند و تنها باید از نتایج علمی دیگران که در محیط های علمی خاصّ خودش پالایش و تصفیه شده است تغذیه کنند. اما واقعیت امر چیست؟ آیا بحث در مورد اصول دین و بنیادی ترین و ابتدایی ترین مفاهیم اعتقادی، شاخه ای از علوم است همچون شیمی و فیزیک که جای آن در کرسی های نظریه پردازی حوزه علمیه است؟

آری، با چنین رویکردی است که ایمان عاریه ای مردم با طرح شبهه ای کوچک، خدشه دار می شود و با شنیدن سخنانی که به ادعای ما هیچ گونه پایه و مبنای منطقی محکمی نداشته و به راحتی قابل انقضا هستند، در یک آن دین و ایمان خود را به باد داده و در بدیهیات و مسلماتی به نام اصول دین تردید می کنند! اما اگر عوام را درگیر مباحثه و تفکر و تدبر کرده بودیم و او را عادت داده بودیم آزادانه پای صحبت های مدعیان مختلف بشینند و با تفکر و تعقل، بهترین اندیشه را انتخاب کنند و به قول دکتر شریعتی به جای اندیشه ها اندیشیدن را به او آموخته بودیم و به او جسارت داده بودیم تا شک کند و زیر سوال ببرد و سپس پاسخ بشنود و با تمام وجود در این فرآیند حل شود و عمیقاً‏ درک کند، او را در مقابل هر شبهه ای واکسینه کرده بودیم. با چنین رویکرد پیشگیرانه ای لازم نبود هر زمان ویروس نورسیده ای به ساحت مقدسات جامعه راه می یافت احساس خطر کنیم و با نگرانی از تزلزل عوام به درمان های ضرب العجلی سرپایی و تجویز نسخه های کپسولی و تکفیر و... بپردازیم.

این اصل را بپذیریم که کار شبهه فکن، خلق شبهه نیست، بلکه یادآوری شبهه است. در واقع شبهه واقعیتی نیست که از عالم خارج به ذهن راه یابد، بلکه شبهه ها کم و زیاد، در نهانخانه ذهن هر کس موجود است و این ذهن غبارآلود است که نسبت به آن غافل بوده و از اینکه نسبت به آن معرفت کافی ندارد، بی خبر بوده است و در مواجهه با مورادی که با معلومات وی تعارض دارد و در واقع با تذکر و تلنگر شبهه فکن، متذکر شده است و شبهه ای از شبهاتش بروز یافته است.

بنابراین شرط انصاف نیست که شبهه فکن به خاطر آگاهی دادن به ذهن، نسبت به آنچه بدان علم نداشته است محکوم شود، بلکه این ذهن منفعل و غفلت زده است که محکوم به کم کاری و ایمان پوشالی است و در نگاهی کلان تر، محکومیت شایسته جریانی است که اذهان را به چنین آفتی مبتلا ساخته و عادت داده است.



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

ما از انقلاب چه صادر کردیم؟

پنج شنبه 87 اسفند 1 ساعت 12:0 صبح

می خواهم در این پست، عینک بدبینی بگذارم و چشم هایم را به روی ارمغان ها و بسته های مقدسی که پس ار انقلاب به عنوان محصولات انقلاب و با برچسب "Made in I.R.I." به اقصی نقاط دنیا صادر کرده ایم، ببندم. می خواهم فقط و فقط بد بگویم که به اندازه کافی حرف های قشنگ قشنگ شنیده ایم!(1) این همه از وارداتی که امریکا و سرائیل و انگلیس و امثالهم، از مرزها و حریم های فرهنگی و اجتماعی مان گذراندند گفتیم و مرثیه خوانی کردیم و اشک ریختیم و لعن و نفرین کردیم و مشت گره کردیم و فحش دادیم و کفش پرت کردیم و پرچم آتش زدیم و سیلی محکم زدیم و ... و کیف کردیم که پشت دشمن را به خاک مالیدیم و نقشه هایش را با باد فحش هایمان به باد فنا دادیم!(2)

دیگر بس است! می خواهم ذهن چسبناکم را بکنم از این کیسه بوکس هایی که هر چه بر سرمان آمد، مشت هایمان را نثارشان کردیم، کاسه کوزه ها را سر آنها شکستیم، با ژستی حق به جانب گفتیم: «بی گمان دست استکبار پشت آن ماجراست» و گفتیم: «توطئه ای دیگر از جانب اجانب است» و چه سبک بال شدیم، چقدر دوش هایمان سبک شد وقتی بار اهمال ها و خطاهایمان را روی دوش آنها گذاشتیم، چه ذوق زده شدیم وقتی در تایید شانه خالی کردن هایمان «تکبــیــــــــــر»  گفتند!

بگذار در این ایام انقلابی، از دردهای انقلاب بگویم، بگذار حرف هایم بوی کفر و نفاق و عناد بدهد، خدا را چه دیده ای؟ شاید من هم دست پرورده استکبار باشم!

آری، تو راست می گویی، من هم می دانم چه ضربه های مهلکی از این واردات غیر نفتی خوردیم، اما بگذار یکبار هم، خودمان را به میز محاکمه بکشانیم، بگذار جوال دوزی هم به پیکر معصوم و مطهر خودمان بزنیم، بگذار این بار، شاکی، کمی هم ریش داشته باشد که اگر سه تیغه باشد، بی گمان غرب زده، سکولار، لیبرال، کمونیست، معاند، منافق و یا هر لقب دیگری که به تیپش بیاید خواهد بود.

خیلی از مصیبت ها را آنها وارد کردند درست، اما ما چه کردیم؟ ما برای جوانمان و جوان همسایه مان چه چیز به ارمغان آوردیم؟

چندان هم نیازی به تامل نیست، بگذار در این میان نظری به سینما – ویترین فرهنگ، اصالت و تمدن جامعه- کنم، آن عینک کذایی را بده، یه لحظه...آره... درست می بینم، فساد، فحشاء، عشق بازی های مبتذل، پوچی، ناسزا، غیبت، تهمت، تجمل و...و...و...

آری این است صادرات ما! و آن سو، آن سنّی را می بینی که «کلید اسرار» را با کمترین هزینه (بدون استفاده از صدای دالبی و سوپر استارهای زیبا رو و صحنه های اکشن) می سازد و چه زیبا و مؤثر، دین را و انسانیت و ایمان و شرف و آزادگی را صادر می کند.

و آن سوی دیگر، «جواهری در قصر» را می بینی که چگونه در هر قسمتش، انبوهی از درس های اخلاقی و اجتماعی گنجانده شده و جهان بینی ما را ببین که تا نوک بینی را بیشتر نمی بیند و فقط وجه و کفین ها را دید می زند و از میان این همه درس های نجابت و اراده و آزادگی و استواری و استقلال و اصالت، خمار چشم های فلان بازیگر می شود و در بوق و کرنا می کند که آقا جمع کنید این بساط لهو و لعب را!

و نیز جهان بینی آن وزیر محترم و معزز را که وقتی از او می پرسند: «فیلم فاخر از منظر شما چگونه فیلمی است؟» پاسخ می دهد: «فیلمی که داستان زندگی انیبا و ائمه باشد!» یعنی از نظر ایشان هر فیلم دیگری که غیر از داستان زندگی انبیا باشد ولو اینکه غیر مستفیم و در قالب های مستور و ناملموس هنری، اخلاق نبوی را به قلب مخاطب بنشاند، فیلم فاخری نخواهد بود؛ چرا که مستقیماٌ نگفته فلان جمله حدیثی از فلان امام است یا فلان رفتار از اخلاق نبوی است!

بگذار سخن را کوتاه کنم و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

پاپستی_____________________________________

1) البته «بد» منظورم در فضای آنانی است که اگر بگویی بالای چشم انقلاب ابرو است، انگ ضد انقلاب و نفوذی میزنندت! و بی شک اعتراف به کاستی ها نسبت به تعریف و تمجید های بعضاٌ مبالغه آمیز، سازنده تر خواهد بود؛ البته بایستی فضای مخاطب را نیز سنجید، و بنده با پیش فرض انقلابی بودن مخاطب می گویم؛ اگر چه اینترنت مخاطب عام دارد و از این لحاظ ممکن است تاثیرات سوئی داشته باشد، اما اعتراف به نقیصه ها در پیشگاه مخالفان محاسنی نیز خواهد داشت، به هر حال انتقاد از مخاطب نشناسی، اننقادی است که می تواند به این پست وارد باشد!

2) البته مسلم است که قصد نفی چنین حرکاتی ندارم، بلکه آنچه قابل انتقاد است آن است که چنین حرکاتی در عکس العمل به تهاجمات دشمن لازم است و به هیچ وجه کافی نیست و متاسفانه در بسیاری از موارد، وجه اصلی مقابله با ترفندهای خارجی، یعنی روشن سازی های تئوریک و مقابله زیربنایی و ایدئولوژیک، کنار گذاشته شده و فقط به چنین تاکتیک های سطحی و روبنایی بسنده شده است.

پ.ن.

خواستم تصاویر را به روایتگری بخوانم اما شرم کردم که فضای وبلاگ را آلوده کنم که چیزی که عیان است چه حاجت به...



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

یک بحثی است در مورد اینکه می گویند(1) تفکر «علم برای علم»، «هنر برای هنر»، «ادب برای ادب» و «مذهب برای مذهب» و «... برای ...» تفکری بسیار خطرناک و بیماری بس کشنده ای برای یک جامعه محسوب می شود و اساساً اصالت عمل در یک ایدئولوژی جامع و کمال آفرین، در گرو نیت و هدف آن عمل است؛ وگرنه یک عمل به ظاهر مقدس، ذاتاً و منحصراً عمل کمال آفرینی نخواهد بود. به عبارت دیگر هر عملی علاوه بر حسن فعلی، باید از حسن فاعلی نیز برخوردار باشد و صرف اینکه حسن فعلی و صورت ظاهری مقدسی داشته باشد، موجب کمال نخواهد شد.(2)

در توضیح بیشتر - به عنوان مثال در مورد علم- می توان گفت «علم برای علم» شعاری بود که در قدن بیستم متولد شد، آفتی که مبتلایان به آن، علم را می جستند و می آموختند، نه برای پیشرفت و تعالی مادی و به ویژه معنوی و نه به عنوان وسیله ای برای نیل به تکامل انسانی، بلکه فقط از این جهت که علم است و علم دانش نیز - با هر کاربرد و محتوایی- ذاتاً مقدس و ارزشمند است و چنین است که می بینیم چگونه علم و فرزند ناخلف آن (تکنولوژی) با سرعت فزاینده ای گوی سبقت را از کمالات و فضایل انسانی ربوده است و بشر قرن بیست و یکم، به ظاهر متمدن و متشخص شده است و در باطن پوچ و فرومایه! چرا که «علم را برای علم بودنش» ارزشمند دانسته است، بی آنکه به محتوا و فرجام آنچه در جستجوی آن است بیندیشد.

همچنین است در مورد هنر؛ هنرمندی که هنر را صرفاً به خاطر آنکه هنر است و زیبایی و دلربایی دارد، مطابق با سلایق و آرمان های شخصی خود می پروراند و اساساً هنر را برای خود و مطابق میل خود می خواهد، دچار آسیبی بس بزرگ شده است. چرا که هنر را که می تواند بزرگترین خدمت ها را در حق جامعه انسانی انجام دهد و والاترین و انقلابی ترین پیام ها و اعتراض ها را به شیوه ای محجزه آسا انتقال دهد، از خدمت جامعه خارج کرده است و برده ارضای امیال خود نموده است. این است درد بزرگ «هنر برای هنر»!(3)

با این توضیحات تقریباً روشن است که سرطان «مذهب برای مذهب» چگونه مرضی است. مذهب در ادبیات عرب، اسم مکان از ریشه «ذهب» و به معنای «راه» (محل گذر) می باشد و اصولاً هدف از ایجاد «راه»، رسیدن از نقطه ای به نقطه دیگر است و با تحقق چنین سلوکی است که «راه» معنا و کمال خود را می یابد. اما اگر راه، نه برای حرکت و سیر به مقصد، بلکه برای توقف و اتراق مورد استفاده قرار بگیرد، مفهوم خو را از دست می دهد و از این جهت است که ما هیچ گاه به تزئینات ظریف و تأسیسات اساسی یک جاده نمی پردازیم. چرا که جاده قرار است مکانی برای گذر باشد،‏ نه منزلی برای آرمیدن، توقف و پرداختن به جذابیت ها و لوازم اطراف آن. با چنین مفهومی است که مذهب، کمال آفرین و جریان ساز و قابل تقدیس و تقدیر خواهد بود. و الا مذهب به خودی خود، امر مقدس و با ارزشی نیست و در واقع این تلقی از مذهب و نحوه و انگیزه به کارگیری آن است که می تواند آن را انسان ساز یا حیوان ساز کند. به عبارت دیگر اگر مذهب به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدفی مقدس در اختیار انسان قرار بگیرد، ارزشمند خواهد بود و لیکن اگر به عنوان اینکه مذهب است و ذاتاً‏ امر مقدصی است، مورد توجه قرار گیرد و آرمان و هدفی برای آن تصویر نشود، چیزی جز در جا زدن و منزلی برای اقامت و غفلت نخواهد بود. چنانکه قرآن، زمانی زمینه ساز کمال خواهد بود که هدف از قرائت آن دریافت دستور العملی برای زندگی و رسیدن به کمال انسانی باشد، اما اگر تقدیس شود، چون صرفاً کتاب آسمانی است، ورق پاره ای بیش نخواهد بود و استفاده ای جز تبرک سر و صورت و استخاره(4) و باقیات صالحات و ارسال ثواب به روح اموات و زینت سفره عقد(5) نخواهد داشت و «لا یزید الظالمین الا خساراً»(6) و همچنین است در مورد مسجد، که اگر صرفاً‏ به خاطر مسجد بودنش محترم شمرده شود، پوشیده از زیور آلات، تزئینات و تجملات خواهد شد و اما برهنه از محتوا!

فکر می کنم با این مقدمه نسبتاً طولانی و نه چندان ملالت آور، مفهوم «انقلاب برای انقلاب» کاملاً‏ روشن شده باشد. در واقع یک انقلاب زمانی ارزشمند خواهد بود که به منظور هدفی ارزشمند شکل گرفته باشد. انقلابی که متولد شده باشد، صرفاً به منظور تغییر ساختار حکومت و جایگزینی روحانی با جسمانی(!)، ریش دار با سه تیغه، یقه بسته با کراواتی، صلوات با کف زدن و... (اگر چه همه اینها در صورت همراهی با مبنای فکری و انگیزه ارزشی، ارزشمند خواهند بود) مسلماً انقلاب ارزشمندی نخواهد بود و عمر طولانی و با عزتی نخواهد داشت. انقلابی که صرفاً آمده باشد تا دم و دستگاه و مقلب سازد و هدف و برنامه ای برای خود تعریف نکرده باشد، با سرنگونی یک حکومت، و تغییر نام از «سلطنت شاهنشاهی» به «جمهوری اسلامی» رسالت خود را انجام داده است و دیگر حرفی برای گفتن نخواهد داشت. در واقع چنین انقلابی نه تنها انقلابی در وضع موجود پدید نمی آورد، بلکه سرپوشی بر جنایات سابق و استتاری برای دشمن، با هاله ای نورانی و پارچه ای سبز خواهد بود. اما آنچه مسلم است، خوشبختانه انقلاب ما، نه فقط برای تغییر دستگاه حکومت، بلکه برای انقلاب و استحاله احکام حکومت و احیای آرمان ها و سنت های اسلامی شکل گرفت و این نبود که عده ای گرد هم آیند و انقلاب کنند که فقط انقلاب کرده باشند! تاریخ گواه آن است که در ابتدا حتی سرنگونی حکومت نیز مطرح نبوده است، چنانکه امام خمینی(ره) در سخنان خود اشاره دارند که «مطلب مسلمان این نیست که فلان طایفه از بین بروند. از باب اینکه رژیم مانع بود از اینکه اسلام در خارج تحقق پیدا بکند، احکام اسلام تحقق پیدا بکند، به قرآن عمل بشود، از این جهت ما با رژیم مخالف کردیم. اگر رژیم هم احکام اسلام را به آن عمل می کرد، همانی که ما می گفتیم او هم می گفت، که با او دعوا نداشتیم!...این خون ها ریخته شده است نه برای اینکه رژیم از بین برود، برای اینکه اسلام تحقق پیدا بکند. مقصود از رفتن رژیم های فاسد، مقصود از قطع ایادی دشمن ها این است که ایران بشود یک مملکت اسلامی، حکومت اسلامی باشد، برنامه ها برنامه های اسلامی باشند. اگر بنا باشد که حکومت و رژیم سابق از بین رفت لکن یک رژیم غیر اسلامی دیگری آمد، خون های بچه ها و جوان های ما هدر رفت».(7)

بنابراین انقلاب ما زمانی مفهوم خود را باز می یابد که هموراه در نیل به اهداف خود سیر کند و از فلسفه خلقتش غافل نشود و لذا این ما هستیم که بایسنی دمنده چنین روحی به فضای دیپلماسی کشور باشیم و  آرمان های انقلاب را پیوسته بازخوانی، تبیین و مطالبه کنیم و اجازه ندهیم انقلاب از مسیر خود خارج شود و در همین راستاست که چشم انداز بیست ساله ترسیم می کنیم، تا لحظه به لحظه خود را محک بزنیم و ببینیم قرار است به کجا برسیم و اکنون کجاییم.

پا پستی___________________________________

1- مسئولیت شیعه بودن؛ دکتر علی شریعتی

2- چنانکه در روایات بسیاری بر نیت به شدت تاکید شده است؛ تا جایی که نیت را اصل عمل و یا حتی افضل از عمل خوانده اند.

3- آسیب بزرگی که به شدت در جامعه ما در حال رشد است و جوان های بسیاری را خود درگیر است، همین آفت «هنر برای هنر» است که به استحاله موسیقی رپ و اهداف و محتوای آن منجر شده است و این ابزار عدالت طلبی (در کشورهای افریقایی) را به آلتی برای ارضای امیال شهوانی تبدیل کرده است.

 4- استخاره، از ریشه «خیر» به معنای طلب خیر کردن است و مشخص است که آنچه به عنوان استخاره در این نوشتار نکوهش شده است، بدعتی است که در این زمینه آفت گیر بسیاری شده است و آن را به نوعی فالگیری و شیر و خط بازی و به ابزاری برای انفعال قوه عقت و اندیشه تبدیل کرده است، که پرداختن به آن پست مجزایی می طلبد.

5- تا آنجا که طرف تعریف می کرد دختری به کتابفروشی آمده بود و از فروشنده «قرآن نارنجی» می خواست تا با سفره عقد ست کند!

6- وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا (و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى‏کنیم و[لى] ستمگران را جز زیان نمى‏افزاید) اسراء -82

7- سخنرانی امام خمینی در جمع دانشجویان دانشکده ادبیات و فرهنگیان اهواز در تاریخ 2/3/1358



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

چندی پیش باخبر شدیم آقایان اصول(!) گرا طرحی را در مجلس پیشنهاد کردند که از اختصاص 40 درصدی سهمیه کنکور سراسری به «بسیجیان فعال» خبر می داد!

داستان از این قرار است که در ایام جنگ تحمیلی که بسیاری از دانش آموزان و نوجوانان، درس و مدرسه را رها کردند و وظیفه خود دانستند که برای دفاع از کیان نظام اسلامی به جبهه ها بشتابند، مجلس محترم قانونی تصویب کرد که طبق آن 40 درصد سهمیه کنکور به رزمندگانی که برای انجام وظیفه، به ناچار جبهه علم آموزی را رها کردند و از همه چیز خود - به جز آرمان های انقلابی شان- گذشتند، اختصاص می یافت. مسلم است که تصویب چنین قانونی در چنان شرایط بحرانی، لازم و جایز می نمود و موجب اقامه عدالت می شد. اما با گذشت زمان، از آنجا که تعداد رزمندگانی که هر ساله وارد دانشگاه ها می شدند به تدریج کاهش می یافت، قسمتی از سهمیه مذکور خالی مانده و به عموم داوطلبان اختصاص می یافت. این روند ادامه یافت تا سال 87 که با گذشت قریب  20 سال از تصویب قانون مذکور، میانگین استفاده از سهمیه مذکور در رشته ها و دانشگاه های مختلف کشور به کمتر از 2درصد کاهش یافت و اما 38 درصد باقیمانده به جای آنکه طبق سنوات گذشته به عموم داوطلبان اختصاص یابد، بدون اطلاع داوطلبان، صرف اجرای طرح بومی سازی شد که طی این حرکت تبعیض آمیز و عدالت ستیز، بسیاری از دانش آموزان ممتاز امکان راهیابی به دانشگاه های تراز اول کشور را نیافتند و بدین ترتیب موجی از اعتراضات روانه سازمان سنجش کشور شد.

و اما امسال، با نگاهی خوش بینانه! آقایان دلسوز مجلس که تاب تحمل عذاب وجدان اقدام بی مورد خود را نداشته و بر آن شدند تا طی یک اقدام ان شاء الله خیرخواهانه، این میراث(؟!) هشت سال دفاع مقدس را به دست صاحبان و وارثان اصلی آن برسانند! تا هم با اقدامی «رابین هودانه» مرتکب معصیت و تبعیض نشوند و هم حق را به حق دار برسانند!

غافل از آنکه عدالت دیروز، تبعیض امروز است.

البته این قضاوت ها همه با عینکی است که فقط به خاطر حسن پیشینه برادران مجلس نهیمان، خوش می بیند! خدا نکند اگر با عینکی معاندانه و مغرضانه به مسئله نگریسته شود که آن وقت خدا می داند چه برداشت های خطرناکی می توان از این اقدام شبهه ناک کرد!

خلاصه آنکه آقایان سردرگم ماندند که این دستاورد(!) دفاع مقدس را به چه مستحقانی ببخشند تا آرمان های انقلاب محقق شود و آنچه شهدا می خواستند به بار بنشیند، تا سرانجام نتیجه گرفتند که باید این سند بی نام و نشان را به نام رهپویان راه شهدا، یعنی بسیجیان فعالی(!) بزنند که آنقدر فعال اند که امروز که جبهه، جبهه علم و صنعت است و سلاح، سلاح علم و قلم، فرصت فعالیت در جبهه علم آموزی را ندارند! و آنچنان که احتملاٌ در ذهن آقایان به عنوان تعریف یک بسیجی می گنجد (و متاسفانه به جامعه نیز سرایت کرده است) تنها آموخته اند که ایست-بازرسی و گشت و تسلیح برگزار نمایند و احیاناٌ به آنهایی که ریششان صدق نمی کند گیر بدهند و واحدهای مقدماتی1 و 2 را پاس نمایند و از پس آزمون نماز و قرآن و ادای مخرج حاء حلقی و روخوانی جزء 30 قرآن برآیند!

آری، این است تعریف یک بسیجی فعال در ادبیاتی که طبق قواعد آن 40 درصد سهمیه کنکور حق مسلم او شناخته می شود!

و این چنین است که خیال برادران اصول گرایمان راحت می شود که به اصول تعریف شده شان پایبند مانده اند و به بسیج ارزش نهاده، بهایی گزاف بخشیده اند و از خون شهدا پاسداری کرده و دانشگاه ها را از فعالین(!) پر ساخته اند. من نمی دانم چه کسی می گوید مسئولین در جهت اسلامی کردن دانشگاه ها اقدامی نمی کنند؟؟!!

بنده به عنوان یک بسیجی فعال (بخوانید دارای کارت فعال!)

این اقدام اصول زدا، ضدّ ارزشی و جاهلانه –و نه مغرضانه- را محکوم می نمایم و از آقایان «برنامه ریزی و قضائیه» خواستار لغو فشارهای بی مورد خود بر سازمان سنجش هستم و به فرمانده بسیج و برادران اصول گرایم بیدارباش می گویم تا نکند زحمات ارزشمند و سابقه درخشان خود را تباه کنند و ناخواسته با تخریب چهره بسیج و وارونه سازی ارزش ها، دشمنان را در توطئه گری هایشان مسلح سازند.

و خواستار تفکر بیشتر در مورد سوالات زیر هستم:

 - آیا ملاک ورود افراد به دانشگاه، خط فکری، دیدگاه ایدئولوژیکی و تشکیلاتی است که بدان وابسته است یا میزان معلومات علمی شان؟ اگر پاسخ گزینه نخست است (که در عمل چنین می نماید) کنکور را حذف کنید و دستگاه تقوا سنج بسازید تا فقط مخلصین و متقین و صالحین وارد دانشگاه شوند و تکلیف ما را نیز مشخص کنید که کار سازمان سنجش کشور، سنجش علم است یا وابستگی به بسیج و امثاله!

- چرا شجره طیبه ای را که جز در راه جلب رضای حق گام برنداشته و هرگز چشم داشتی به اجر و پاداش مادی نداشته است را با سم پاشی خود این چنین زرد و پژمرده می سازید؟

- حال که قرار است تبعیض دیگری مشابه آنچه در کنکور87 در حق بسیاری ممتازان روا داشتید، رقم برنید چرا بسیج را وسیله اقدام عدالت ستیزانه خود قرار داده اید تا پارچه سبزی از تقوا و خیرخواهی بر اقدام خود بپوشانید؟!

- چنین اقدامی جز تشویقی برای ورود افراد سودجو و منفعت پرست به این تشکل، بهانه ای برای توطئه گری های دشمنان انقلاب و تخریب چهره بسیج، چه حاصلی خواهد داشت؟



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

 

آرمانخواهی اسلامی در سومین نشست اعراب،‏ به بهای یک میلیارد دلار به ازای هر 1250 مسلمان، به فروش رسید!

 

تو را که میبینم یاد آن مردی(!) می افتم که وقتی امام حسین(علیه السلام) در مسیر کربلا با او برخورد کرد، وجدانش قلقلک شد و به خیال یاری و حمایت امام عرضه داشت:

مولای من! من عیال وار هستم و نمی توانم همراه شما بیایم، اما اسب و اسلحه ام را تقدیم شما می کنم!

اما امام که به اسب و سلاح و تجهیزات نیازی نداشتند، از کنار این ناصر دین و حامی امامت(!) گذشتند و به راه خود ادامه دادند.

 آری عبد الله با تو اَم! با تو پادشاه سرزمین نبوت! با تو که ادعای مسلمانیت چشم فلک را کور کرده! فلسطین به کمک های مالی تو نیاز ندارد! فلسطین حمایت ملی می خواهد، اتحاد اسلامی می خواهد! انگار فراموش کرده ای که این سکوت منافقانه تو بود که به چنین فاجعه ای دامن زد.

به راستی که عبد خدایی!!! اگر پول های تو نبود، اگر حق را با پول نخریده بودی، اسلام را صد باره به حراج گذاشته بودند!!! 



به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

تنهاتر از مسیح

شنبه 87 دی 21 ساعت 4:39 عصر

گوسفندی که گرگ را رفیق خود گیرد

بی درنگ چوپان را خواهد درید!

 

لعنت خدا بر گوسفندان امت، که چنین گرگ صفتانه چوپان خود را دریدند!



  • کلمات کلیدی :
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

     

    وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ

    وَالْمُسْتَضْعَفِینَ

     

    مِنَ الرِّجَالِ

     

     وَالنِّسَاء

     

     وَالْوِلْدَانِ

     

    الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا (النساء75)

    الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ

    فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ

    إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا (النساء76)



  • کلمات کلیدی : فلسطین، مستضعفین
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    من منافقم!

    شنبه 87 آذر 30 ساعت 10:55 صبح

    برادرم را کتک می زدند و زیر پا، لگدمال می کردند، چادر از سر خواهرم می کشیدند، مادرم را سیلی می زدند، دستان پدرم را بسته بودند و دشنامش می دادند، خانه را روی سرمان خراب می کردند...

    و من انگشت به دهان ایستاده بودم...

    فقط نظاره گر بودم

    دست روی دست می مالیدم

    گاه نُچ نُچ می کردم

    گاه فریاد می کشیدم

    و گاه بی خیال رو بر می گرداندم

     

    و همچنان برادرم را...

     

    لاف می زنم... شعار می دهم...دروغ می گویم...که تو را برادر خود می دانم!

    این روزها بیشتر احساس نفاق می کنم، وقتی سیر و پر می خورم و آسوده سر بر بالین می گذارم.

    هر روز بعد از نماز، مرگ نثار خود می کنم:

    مرگ بر منافق!



  • کلمات کلیدی :
  • به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    آن طور که از نظرات برآمد، دوستان معتقد بودند که کسی خود، هزاران نقص و عیب دارد نباید و نمی تواند به دیگران بپردازد. به همین منظور لازم دانستم قسمتی از نوشتار تاثیرگذار «شیعه؛ یک حزب تمام»، از دکتر علی شریعتی(1) را به صورت خلاصه و گلچین برای استفاده و تامل دوستان بیاورم تا اهمیت و کیفیت تکلیف «امر به معروف و نهی از منکر» برای عزیزان روشن تر شود و ان شاء الله پس از توجیه شدن دوستان، نظرات نهایی را برای کامل شدن این پست از طرح وبلاگ نویسی نوین و هم اندیشی مان را جمع بندی خواهیم کرد تا به امید خدا به نتیجه سازنده ای برسیم. به نظر این حقیر خواندن این مقاله بسیار روشنگر و مفید خواهد بود و لذا خواهشمندم تا آخر همرهای بفرمایید تا بتوانیم در فضایی علمی و منطقی به نتیجه برسیم.

    (البته جا دارد اعترافی کنم و آن این که از جمله ایراداتی که نسبت به پست قبلی حقیر وارد است این است که منکری که بدان پرداخته شده است، نسبت به منکرهای موجود در جامعه، که در اولویت نخست و در مرتبه اهم هستند، کوچک به نظر می رسد (اگرچه از نظر اعتقادی، تفکر فوق العاده اشتباه و خطرناکی پشتوانه آن است) و بهتر آن بود که ابتدا به منکرهای بسیار بزرگتر جامعه پرداخته می شد؛ چرا که طرح منکرهای کوچک، خود از بزرگترین منکرهاست!!!)

    و اما خلاصه ای از نوشتار دکتر شریعتی:

    دیگران نصیحتمان می کنند و دلالت و پند و اندرزهای حکیمانه و عالمانه و عاقلانه...! که:

    «ابتدا باید فکر کنی، مطالعه کنی، تحصیل علم کنی، تحقیق علمی کنی، کتاب ها بخوانی، حوزه ها ببینی، نزد استادها تلمذ کنی، فلسفه و تصوف و فقه و اصول و کلام و منطق و زبان و ادب و تاریخ و حکمت و اخلاق را، در محضر اهل فن تعلیم بگیری، تا جامع هم معقول و هم منقول شوی، و همه حقایق کلیه عالم را دریابی، اسرار وجود را بشناسی، رابطه واجب الوجود و ممکن الوجود را و رابطه صفات و ذات برای تعالی را و رابطه قدیم و حادث را و رابطه لاهوت و ناسوت را و فلسفه حیات و راز مرگ و منازل آخرت را و عالم غیب و شهادت و جن و انس و طبیعت و ماوراء طبیعت و دنیا و آخرت و وجود و ماهیت و جوهر و عرض را و یک دوره کامل عقاید را و یک دوره کامل احکام را فرا گیری و به مرتبه علم الیقین برسی و از آن جای به حق الیقین ارتقاء یابی و از آنجا، به قله عین الیقین صعود کنی... تا حقیقت مطلق و مطلق حقیقت بر تو آشکار گردد و آخرین درجات معرفت را طی کنی و تازه این مرحله اول است،

    پس از طی این مرحله (که هرگز شدنی نیست!) وارد مرحله دوم می شوی، وارد مرحله عمل، مرحله اصلاح، اما عمل فردی، اصلاح خود. 

    و در این مرحله،

    ادامه مطلب...

    به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    پا تو کفش آخوندها!

    دوشنبه 87 آذر 11 ساعت 12:0 صبح

    طرح وبلاگ نویسی نوین: با هم بیندیشیم، با هم بنویسیم

    این ماجرا واقعی است!

    نماز اول که تموم شد:

    بلندگو: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» ...تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها)

    چند ثانیه بعد...

    پیش نماز بلند شد، رو به جمع کرد، خودش رو جمع و جور کرد، میکروفون کوچولوش رو از عباش جدا کرد و جلو دهان مبارکش گرفت و گفت: «ا‍‍ ٍهٍممم.... سلامٌ علیکم و رحمة الله، عزیزان همین طور که تسبیحات حضرت زهرا را می فرستید در حدّ دو سه دقیقه گوش مبارکتان را به بنده بسپارید، بله.... امروز سالروز‍ ٍ .....»

    چند دقیقه بعد...

    تسلای قلب مبارک آقا امام زمان (عج) صلواتی ختم بفرمایید.

    ____________________________________________

    شما دوست عزیز میتونید با دقت در ماجرای فوق، اشتباهات روحانی ما رو گوشزد کنید، بسم الله!



    به قلم: محمدحسین قانیان | نظرات دیگران [ نظر]

    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    رئیس جمهور را بر «مدل توسعه اسلامی» انطابق دهیم!
    اصول گرایی یا اصول پنداری؟
    انا لله و انا الیه راجعون
    اصلاحات و ابهامات
    گلچینی از کتاب های مفید برای یک دانشجو
    رئیس جمهور اسلامی کیست؟
    انتقاد برای انتصاب!
    [عناوین آرشیوشده]