• وبلاگ : محفل راهيان نور
  • يادداشت : ايمان عاريه اي، دستاورد تفكر ستيزي
  • نظرات : 3 خصوصي ، 14 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام بر بچه هاي مجموعه از اين پس در وب من مي توانيد از اخرين اخبار انتخاباتي هر روز مطلع شويد منتظر قدوم سبزتان هستم

    آيا امكان تبادل لينك با شما هست؟

    التماس دعا

    عيد است ولي ... بدون او غم داريم
    عاشق شده ايم و عشق را كم داريم
    اي كاش كه اين عيد ظهورش برسد
    اينگونه هزار عيد با هم داريم

    سلام دوست گرامي
    اميدوارم که سال جديد سال خوب و پر برکتي باشه براي شما و خونوادتون
    موفق باشي
    ياعلي

    سلام دوست با ذوق من خسته نباشي

    تولدت مبارك

    دكتر رحمت سخني از اورميه مركز آذربايجان غربي

    Birthday CandlesBirthday Balloon [تصوير: fd5yit.jpg]

    + مهدي 

    شبهه هر تعريفي ميخواد داشته باشه مهم نيست.من ميگم پخش شبهه لزوما باعث قوي شدن ايمان نميشه بلكه ممكنه باعثه انحراف هم بشه.

    + فرشاد توسلي 

    سلام.مي دانم كوپنم تمام شده. قول مي دم فعلا آخرين نظرم باشه. اين نظر طرح يك پرسش ديگر در زمينه آزاد انديشي است. مي خواهيم دنيايي ازاد و بدون فيلتر داشته باشيم، تا همه حرف بزنند و در نهايت انسان هاي حق طلب راه خود را بيابند. چون راه حق، فطرتا بهترين راه است و اگر باب مقايسه باز باشد، يعني سياهي در كنار سفيدي بنشيند، سفيدي بيش از پيش ارزش مي يابد، والا انتخاب سفيدي از سفيدي كه ارزش ندارد. اما سؤال؟ در دنياي ازادچه كسي حرف مي زند؟ آنكه ازلحاظ محتوي غني تر است يا انكه از لحاظ اقتصادي قوي تر است؟ يا انكه زرق و برق بيشتري دارد و بيشتر به نيازهاي پيش پا افتاده ادم سك ور مي كند؟ ايا همه يكرنگند و رك و پوست كنده نظرشان را مي گويند يا اينكه ( مثل خودمان) با كلمات بازي مي كنند و حق و باطل را با هم قاطي مي كنند؟ خوب حالا همه راحت حرف بزنند، چه كسي حكومت كند؟ راهكار عملي شما در مقابل كساني كه محيطي ايزوله مي خواهند چيست؟

    + فرشاد توسلي 

    سلام. براي نوشتن اين نظر عجله دارم. چون حرف مهمي است و خارج از امروز و ديروز است و كاري به اين ماجرا ندارد. شايد حرف اصلي من همين باشد.بعضي بحث هايي تا حالا كردم راجع به اين بود كه با اراء ديگران چگونه برخورد كنيم. حالا مي خواهم بگويم خودمان چگونه راي بدهيم و صحبت كنيم. يعني يك بحث اخلاقي. اميدوارم گوش شما از شنيدن ان فراري نباشد. چون در لابلاي چرخه هاي صنعت دنياي مدرن، خودسازي فراموش شده است و بايد احيا شود.چگونه صحبت كنيم؟ ايا اگر به فرض اسلام، ازادي بيان را محدود نكند ما بايد به خودمان اجازه دهيم همينطوري، دور همي،باري به هرجهت اظهارنظر (و گاهي بدعت گذاري) كنيم؟ نياز به گفتن ندارد؟ خودتان مي دانيد كه نه. نبايد بي مهابا حرف زد. اولا اعتبار سخن انسان را مي كاهد. ثانيا با هستي خود و حساب و كتاب قيامت درافتاده ايم. خدارا شاهد مي گيرم كه اگر تكليف نمي دانستم اين نظرها را بيان نمي كردم، چون زود قضاوت كردن نشانه بي خردي است.

    اما دوستان عزيز، بايد به فكر ساختن اجتماعي بود كه در ان انسان ها با احتياط ، انهم نه از سر ترس، بلكه از سر تربيت صحيح سخن بگويند. اما جريان موجود خلاف اين است. انتخابات نزديك است. مبادا اخرتمان را به باد دهيم. وقتي چيزي را مطمئن نيستيم ضرورتي ندارد بازگو كنيم و حكم صادر كنيم. حالا اگر قرار شد بگوييم و با رعايت احتياط لب باز كرديم، تازه بايد مراقب باشيم كه چگونه مي گوييم. آشفته گويي و اشفته كردن افكار حتي اگر حقيقت گويي هم باشد، مي تواند مذموم باشد. برخي از نزديكان من كه تعدادشان كم نيست به من مي گويند اين نگاه نمي تواند الگوي اجتماعي در عصر ما و براي جوان ما باشد.جوان بايد راحت تحليل كند. جوان داغ است. چه اشكالي دارد كه خطا كند و بعد بفهمد؟ بازهم قضاوت نمي كنم. قضاوت با خودتان. اما من مي گويم: تحليل سرپايي، بيان نيش دار، زياده گويي، اتهام پراكني،مايوسانه نوشتن، ارمانگرايي ابلهانه و... خلاف اخلاق علمي است. والسلام.

    + فرشاد توسلي 

    سلام. قرار است حالا حالاها دست از سرشما برندارم. تازه خيلي حرفها هست كه صلاح نمي بينم الان بگويم. گذاشته ام اگر در پستهاي بعدي نياز شد بگويم. گفته بودم مي خواهم در مورد اين ايده که (نگاه نکن چه کسي حرف مي زند، بلکه ببين چه مي گويد) حرف بزنم.آنجايي که خوارج فرياد زدند که لاحکم الا لله، علي چه کرد؟ گفت چون درست مي گوييد من هم با شما هم صدا مي شوم؟ نخير، گفت: حرف حقي است که از آن اراده باطل دارند. معلوم مي شود حرف خوب هم مي تواند، فتنه شود.من از شما سوال مي کنم آيا در مورد حرفي که مي شنويم، نبايد به ريشه اش و به مصدرش و به نتيجه اي که از آن بر ميايد توجه کنيم؟ آيا علي (ع) اينکار را نکرده است؟ خوب منافقين مدينه هم مسجد ساخته بودند؟ چرا دستور تخريب آن آمد؟ پيامبر مي گذاشتند تا انها هم تبليغ عقيده شان را بکنند. يا مثلا علي (ع) به قصاصون اجازه مي داد تا در مسجد دين موهومي براي خودشان بسازند، در زمان علي (ع) هم که سوال کردن شنيع نيست و ريش داران، بي ريشها را بي ريشه نمي دانند، مردمي که ايمان عاريه اي نداشتند خودشان به جعلي بودن عقايد انها اعتراف مي کنند. گاهي اوقات حرف مشکل ندارد، اما به عنوان مقدمه نتيجه ديگر مشکل دارد( مثالش در اولين نظرم هست).گاهي داعيه دار قرآن کسي مثل عمروعاص است. بايد احتاط کرد. نمي توانيم بگوييم منافق است، حکمتش را مي گيريم، چه کاري به نفاقش داريم.بازهم بنده قضاوت نمي کنم( هرچند صحبتهايي براي قضاوت و نتيجه گيري دارم). فقط تعارضاتي را که درذهنم بود گفتم. اصلا جرات قاطع گويي ندارم و به شما هم توصيه مي کنم براي رضاي خدا اينقدر راحت با عباراتتان حکم کلي صادر نکنيد. ( هنوز هم نمي خواهم تحليل کنم که عاقبت اين رفتار شما همان برخورد ضربتي خواهد بود.نشاءا... به زودي) نبايد مانند جريان هايي که بعد از انقلاب فقط قشنگ حرف زدن( و حتي عاريه اي حرف زدن) آموخته اند همه جا با عينک بدبينيتان که شايسته چشمهاي زيبا و زيبابين شما نيست،نگاه کنيد. تحليل اين انقلاب چيزي نيست که يک شبه و با نوشتن يک پست تمام شود. باور کنيد و مي دانم باور داريد که من تملق گو و ستايش کننده نيستم، اما بي انصافي با بي انصافي چه فرقي دارد؟ شما که از انصاف مي گوييد به انصاف حکم کنيد( تحليل انقلاب هم به جاي خود بحث دارم) مثلا همين جمله که گفته ايد بعضي ها سوال کردن را شنيع مي دانند، عند بي انصافي و مغالطه است. چه کسي همچين حرفي زده؟ همان کساني که به اشتباه مي گويند بايد در همان جلسه حساب شبستري را مي رسيديد، اهل بحث و پرسشند. مشکل جاي ديگري است. بي انصافي است گناهکاري را به گناه ديگري متهم کرد.عزيزان، شما هم که توهم توطئه گويا داريد. اين ريشي هاي جامعه و اين نگاه هاي ضربتي از سنخ خود ماهاست. از جنس ما، اينقدر هم داغ نکنيد.

    بازهم بگذريم.اول جواب اشکال و تناقض من در اين نظر را بديد. اگر داديد و نتيجه اين شد که بايد به ريشه و مصدر و نتيجه حرف هم توجه شود و اين مي تواند ازادي انديشه را محدود کند، انوقت با توجه به مطالعاتم درباره عقايد امثال اقاي شبستري و بازخواني افکار انها حرفهاي مهمي دارم. انشاءا... به شرط عمر و جواب شما و گوش شنوا

    + فرشاد توسلي 

    سلام. حالا که نظرات قبلي را مرور مي کنم به شما حق مي دهم که صحبتهاي من را متوجه نشده باشيد. به شرطي که شما هم به من حق بدهيد که وقت کم بوده است و صحبت، بسيار.بهتر است اول ، صحبت هاي قبلي را كامل كنم و بعد به سراغ صحبت جديد بروم. همانطور كه گفتم بعضي از ما، بعضي وقتها، جامع بين نيستيم. مثلا درد را مي بينيم،ولي درمان را يا منشا درد را نمي بينيم. مثلا در مورد معضلات فرهنگي پس از انقلاب، تنها بازگوكردن دردها، انهم با زباني آكنده از نيش و كنايه، دور از انصاف است.آيا كسي كه منشا را نمي شناسد يا راهكاري ندارد، حق دارد با بياني (محق گونه) عينك بدبيني بگذارد و اتهام بزند؟ ( به گمان بنده ريشه همان برخوردهاي ضربتي با ريشه اين كار يكي است، حالا به آن هم مي رسيم) يا نگاه كنيد در مساله حجاب، اگر از زاويه آزادي بنگريم، يك زن حق دارد هرگونه مي خواهد از منزل خارج شود. اما از زاويه تربيتي چطور؟ يا از زاويه اخلاقي چطور؟با آرمان جامعه سازي چه كنيم؟ بامقوله هاي روانشناسي و جامعه شناسي مساله چه كنيم؟و هزاران زاويه ديگر.( اگر سريعا اظهارنظر محق گونه كرده ايد به من حق بدهيد كه از شما بخواهم عرصه انديشه را...) مشكل اينجا نيست كه آزادي خوب است يا نه. مساله اينجاست كه همه متغيرهاي يك آرمانشهر ، مثل آزادي، عدالت،معنويت، تربيت و اخلاق ووووو چگونه باهم جمع شوند؟ كدام اولويت دارد؟ در لحظه هاي حساس، كدام يك فداي ديگري شود؟اين از تكميل بحث قبلي.اميدوارم تا همين جا پذيرفته باشيد كه نبايد اينگونه و با اين لحن و با اين موضع و با اين نگاه سطحي مي نوشتيد. اگر رويه شما در ماه هاي اخير بخواهد در آينده هم در وبلاگ ادامه يابد، به مخاطب تيزبينتان حق بدهيد كه شمارا از سنخ همان فرهنگي بداند كه با شبستري برخورد ضربتي كرد.

    يك انتقاد هم از موضوع جلسه مسجد دارم. كاش بيشتر از اينها قايل به مديريت، مشورت و جامع بيني بوديم. گفتمان نبوي چيست؟ از كجاي آن بايد آغاز كرد؟ آيا علم و عصمت مقدمه بود يا اينكه آنقدر واجب بود كه از مقدمات به خاطرش صرفنظر كنيم؟ يا اين كه ما هم جوگير شديم؟ بگذريم. منتظر ادامه صحبت ها....اصلا اين سه تا نظر را كسي خواند؟.....اينجاست كه مي گويم، گاهي صحبت براي يك گوش بيشتر از صحبت در مجمع عمومي سازمان ملل ارزش دارد. بنده مي نويسم، به اميد آن يك گوش

    + فرشاد توسلي 
    خوب حالا فرصت مناسبي است براي بيان ادامه حرف ها. اول خوب است ببينيم طرح جامعه آزاد از كجا آمده است؟ پاسخ من اين است كه از درون آدمي. يعني به تعبير علي (ع): قد جعلك الله حرا. خدا تو را آزاد آفريد. بنابر اين يك جامعه الهي هم آزادي مي خواهد. اما فرق مي كند كه مؤلفه هاي آن از كجا بيايند. بعضي ها مي گويند فرقي ندارد، آزادي آزادي است، غربي و اسلامي ندارد، اما اسلام ان قلت هايي روي آزادي دارد و جوامع غربي هم يك تعريف خاص از آن دارند.به نظر من ، اين تعريف از آزادي كه بگوييم آقا هركس بيايد نظريه اي را در بطن جامعه مطرح كند، مردم هم موظفند تحقيق كنند و راهشان را بصورت عقلاني پيدا كنند و اگر جز اين باشد، مردم ايمان عاريه اي دارند كه ارزش خاصي ندارد، نياز به تفكر عميق تري دارد. در چنين جامعه آزادي، تربيت را چگونه انجام دهيم؟ بايد كلاس معارف را حذف كنيم.چون القاي يك نگرش خاص است. يا رسانه نبايد جهت گيري داشته باشد، مثلا نبايد توليدات با گرايش خاص مذهبي داشته باشد.يا تعريف كردن امام براي امت، خلاف آزادي است. چون مردم بايد از او اطاعت كنند و گاهي او چيزي را تشخيص مي دهند كه امت نسبت به آن كراهت دارد. اصلا من به عنوان يك پدر نبايد احساسات مذهبي براي كودكم به وجود آورم. مثل اين كه او را با نماز آشنا بكنم. مي دانم با خواندن اين حرفها ممكن است به من خرده بگيريد كه اين ها به هم چه ربطي دارند. من مي گويم بنده قصد اثبات يا نفي هيچيك را الان ندارم(انشاء الله در نظرات بعدي). فقط گفتم كه آن فضاي آزاد با اين پذيرفته ها تناقض دارد. اگر بخواهم اين تناقضات را باز كنم و تناقضات ديگر را بيفزايم، بايد يك كتاب بنويسم. پس خواهشا خودتان به منظور من پي ببريد چون مي دانم توضيح كافي را نداده ام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! به عنوان حرف آخر:من فكر ميكردم نبايد نگاه كنيم كه چه كسي و با چه قصدي نظريه اي را مطرح مي كند.اما به دليل روح بسياري از آيات قرآن و سنت معصومين اين اصل هم قابل تشكيك است. ممكن است بگوييد با آن حديث كه (نگاه كن چه مي گويد و نگاه نكن چه كسي مي گويد) مطابقت دارد. اما اين بحث هم قابل تامل است. حالا چون خودم اشكال را اثبات نكرده ام اين بحث را باز نمي كنم كه چه كساني و با چه اغراضي دنبال آزادانديشي از نگاه شما هستند. انشاالله در نظر بعدي.
    + فرشاد توسلي 

    سلام خدمت دوستان عزيز وبلاگ مسجدالامام.

    بار ديگر نسيم حادثه اي وزيدن كرد و دلهاي اهل ايمان را محكم تر و راسخ تر نمود، چرا كه آن ها در حادثه هايي كه ديگران بر خسارتشان افزوده مي شود سود مي برند. آنچه از خواندن مقاله هاي اخير دوستان خود در وبلاگ، در ذهن بنده نقش مي بندد، پذيرش و تبليغ چيزي است به نام آزادانديشي كه مستندات عقلي و نقلي براي آن آورده اند. قبل از آنكه به نقد اين ديدگاه بپردازم، تذكر چند مطلب را خالي از لطف نمي دانم:

    1- بنده نسبت به برخوردهايي كه از سوي تشكل ها و نيروهاي مذهبي دانشگاه صورت گرفت، معترض و منتقد هستم و اين نوع برخورد را قابل تحليل و ارزيابي مي دانم. بايد در جاي خود ريشه اين برخوردها بررسي شود.

    2- بنده از نوشتن اين مطلب در صفحه اصلي وبلاگ اجتناب كردم. چون بحث اخير، به عقيده بنده بيش از اين ظرفيت كش دار شدن ندارد.

    3- برخي از صحبت هايي كه آقاي قانيان در اين پست فرموده اند مورد پذيرش بنده مي باشد. انتقاد ايشان نسبت به عاريه اي بودن اعتقادات در جامعه ما پذيرفتني است، اما مقصر كيست؟ نمي دانم و نمي توانم به همين راحتي و با نگاهي سطحي ( و با بياني جهادي) پاسخ بدهم. من نمي توانم و نبايد فقط دردها را فرياد بزنم. بايد بدانم كه قرار است سر چه كسي فرياد بزنم و آيا بايد فرياد زد يا آرام كرد يا با نوازش گفت و يا حتي سكوت كرد. اين هم به نوبه خود ذبح حقيقت است كه فقط دردها را فرياد بزنيم. البته صحبت ايشان به عنوان يك گزاره صحيح است، ولي به عنوان مقدمه نتيجه گيريشان داراي نواقصي مي باشد. چون كساني كه برخورد ضربتي كرده اند تنها به اين استناد نمي كنند كه ( اعتقادات مردم آسيب مي بيند و آنها قدرت مقاومت ندارند). راستي جمله اي كه نقل كرده ايد از شهيد مطري است نه آقاي دكتر شريعتي

    4- بنده آموخته ام كه در حادثه ها دو تا پناهگاه دارم. در زيارت حضرت عباس (ع) آمده است: شما با بصيرت زندگي كرده ايد و در همان حال به شايستگان اقتدا نموده ايد. فتنه اي هم كه در دانشگاه ما روي داد مستثنا نيست. در زمان فتنه آنقدر گرد و غبار زياد است كه يا بايد تشخيص حق از باطل بدهي يا دستاويز تقواي صالحين باشي. اميدوارم صبرمان در فتنه ها آنقدر باشد كه ايمانمان را نبازيم و با موضعگيري غلط، راه خود را دور نكنيم. بعضي ها كوركورانه تقليد مي كنند و بعضي ها جاهلانه تقليد نمي كنند. بايد عاقلانه تقليد كرد. چون تبعيت از صالحين يك حكم عقلي است.

    خوب فكر مي كنم وقت آن است كه بروم سر اصل مطلب ، البته اگر خواننده اي باقي مانده باشد.

    گاهي وقتها مشكلات ما از آنجايي ناشي مي شود كه نگاهمان جزء بين است ( مثل همان ديدن دردها كه اشاره كردم) مثلا تنها از عدالت، عدالت اقتصادي را مي فهميم و يا توسعه سياسي را مقدم بر مسايل ديگر مي دانيم، در حاليكه شناخت پديده ها بايد با يك نگاهي صورت بگيرد كه ابعاد گوناگون آن پديده را دربربگيرد. امروزه توسعه اي را پايدار مي دانند كه همه ابعاد توسعه را دربر بگيرد.شما حق نداريد جامعه را سير كنيد اما به بعد معنوي آن بي توجه باشيد و يا برعكس. در همه مسايل اين حكم، صادق است. در مورد آزادي هم همين است. بنده جرات ندارم ادعا كنم كه به ابعاد گوناگون قضيه واقفم، اما تناقضاتي را ميان فضاي آزادانديشي كه شما تبليغ مي كنيد با واقعيات مي بينم. ببخحشيد الان سرويس هاي دانشگاه مي روند. بعدا بقيه مطلب را مي نويسم.

    + مهدي 
    اين صحبت شما هنگامي درست است که ما با طرح شبهه جواب شبهه را هم بدهيم.يا اگر فقط طرح شبهه کرديم شنونده آنقدر توانايي داشته باشد که به دنبال جواب شبهه برود.اگر قبول داريد که شبهه يک انحراف است و اين را هم بدانيم که عده اي توانايي پاسخگويي(به دنبال جواب شبهه رفتن)را ندارند ما با شبهه پراکني نه تنها ايمان کسي را قوي نکرده ايم بلکه باعث انحراف او شده ايم.خوشحال مي شوم اگر در اين زمينه بحث کنيم.
    پاسخ

    با سلام به دوست عزيزم همون طور كه در مورد تعريف و مفهوم شبهه گفتم (البته از ديدگاه خودم) شبهه جهالت يا معرفت سطحي و ناقصي است كه در ذهن غبار گرفته اند و با طرح شبهه بروز مي يابند و شخص را نسبت به معلومات ضعيفش آگاه مي كنند و حال اين شخص است كه اگر واقعاً به دنبال حقيقت است سعي در كشف حقيقت كند و اگر درد دين ندارد به همان ايمان سطحي كه تا به حال مورد غفلت بوده است و اكنون آشكار شده بسنده مي كند و اينجاست كه هم بر سر دوراهي حق و باطل قرار مي گيرد و مي تواند شكرگذار و يا كافر باشد!
    سلام گرانقدر:

    از مطالبتون استفاده بردم

    سلام حسين جان:

    فقط مي توانم متن زيبا و با محتوا و در عين حال ادبي ات را ستايش کنم و به فکر بلند تو درود بفرستم.اميدوارم روزي که چندان هم دور نباشد در كنار هم براي اعتلاي انديشه ديني قلم بزنيم