• وبلاگ : محفل راهيان نور
  • يادداشت : ايمان عاريه اي، دستاورد تفكر ستيزي
  • نظرات : 3 خصوصي ، 14 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فرشاد توسلي 

    سلام. قرار است حالا حالاها دست از سرشما برندارم. تازه خيلي حرفها هست كه صلاح نمي بينم الان بگويم. گذاشته ام اگر در پستهاي بعدي نياز شد بگويم. گفته بودم مي خواهم در مورد اين ايده که (نگاه نکن چه کسي حرف مي زند، بلکه ببين چه مي گويد) حرف بزنم.آنجايي که خوارج فرياد زدند که لاحکم الا لله، علي چه کرد؟ گفت چون درست مي گوييد من هم با شما هم صدا مي شوم؟ نخير، گفت: حرف حقي است که از آن اراده باطل دارند. معلوم مي شود حرف خوب هم مي تواند، فتنه شود.من از شما سوال مي کنم آيا در مورد حرفي که مي شنويم، نبايد به ريشه اش و به مصدرش و به نتيجه اي که از آن بر ميايد توجه کنيم؟ آيا علي (ع) اينکار را نکرده است؟ خوب منافقين مدينه هم مسجد ساخته بودند؟ چرا دستور تخريب آن آمد؟ پيامبر مي گذاشتند تا انها هم تبليغ عقيده شان را بکنند. يا مثلا علي (ع) به قصاصون اجازه مي داد تا در مسجد دين موهومي براي خودشان بسازند، در زمان علي (ع) هم که سوال کردن شنيع نيست و ريش داران، بي ريشها را بي ريشه نمي دانند، مردمي که ايمان عاريه اي نداشتند خودشان به جعلي بودن عقايد انها اعتراف مي کنند. گاهي اوقات حرف مشکل ندارد، اما به عنوان مقدمه نتيجه ديگر مشکل دارد( مثالش در اولين نظرم هست).گاهي داعيه دار قرآن کسي مثل عمروعاص است. بايد احتاط کرد. نمي توانيم بگوييم منافق است، حکمتش را مي گيريم، چه کاري به نفاقش داريم.بازهم بنده قضاوت نمي کنم( هرچند صحبتهايي براي قضاوت و نتيجه گيري دارم). فقط تعارضاتي را که درذهنم بود گفتم. اصلا جرات قاطع گويي ندارم و به شما هم توصيه مي کنم براي رضاي خدا اينقدر راحت با عباراتتان حکم کلي صادر نکنيد. ( هنوز هم نمي خواهم تحليل کنم که عاقبت اين رفتار شما همان برخورد ضربتي خواهد بود.نشاءا... به زودي) نبايد مانند جريان هايي که بعد از انقلاب فقط قشنگ حرف زدن( و حتي عاريه اي حرف زدن) آموخته اند همه جا با عينک بدبينيتان که شايسته چشمهاي زيبا و زيبابين شما نيست،نگاه کنيد. تحليل اين انقلاب چيزي نيست که يک شبه و با نوشتن يک پست تمام شود. باور کنيد و مي دانم باور داريد که من تملق گو و ستايش کننده نيستم، اما بي انصافي با بي انصافي چه فرقي دارد؟ شما که از انصاف مي گوييد به انصاف حکم کنيد( تحليل انقلاب هم به جاي خود بحث دارم) مثلا همين جمله که گفته ايد بعضي ها سوال کردن را شنيع مي دانند، عند بي انصافي و مغالطه است. چه کسي همچين حرفي زده؟ همان کساني که به اشتباه مي گويند بايد در همان جلسه حساب شبستري را مي رسيديد، اهل بحث و پرسشند. مشکل جاي ديگري است. بي انصافي است گناهکاري را به گناه ديگري متهم کرد.عزيزان، شما هم که توهم توطئه گويا داريد. اين ريشي هاي جامعه و اين نگاه هاي ضربتي از سنخ خود ماهاست. از جنس ما، اينقدر هم داغ نکنيد.

    بازهم بگذريم.اول جواب اشکال و تناقض من در اين نظر را بديد. اگر داديد و نتيجه اين شد که بايد به ريشه و مصدر و نتيجه حرف هم توجه شود و اين مي تواند ازادي انديشه را محدود کند، انوقت با توجه به مطالعاتم درباره عقايد امثال اقاي شبستري و بازخواني افکار انها حرفهاي مهمي دارم. انشاءا... به شرط عمر و جواب شما و گوش شنوا