دانشجو کیست و چه وظیفه ای بر عهده دارد؟
با شنیدن نام دانشجو اگر خوشبین باشی به یاد «مدرک تحصیلی» یا «واحدهای پاس شده» می افتی و الا او را در «مشروط شدن»و «کمیته انضباطی» خلاصه می کنی.بگذر از اینکه در جامعه ما همین قدر اعتبار را هم از او گرفته اند.
می گویند دانشجو باید تحول آفرین باشد و تأثیرگذار.اما از دانشجویی که تمام درد و غمش گرفتن مدرک برای تشکیل یک زندگی بی دردسر می باشد چه کسی انتظار تحول دارد؟دانشجوی مسلمانی که حتی در انتخاب مسیر تحصیلش مردد استو نمی داند که آیا وظیفه او تحصیل علوم دانشگاهی هست یا نه؟
و جامعه ای که قرار است دانشجو در آن تحول ایجاد کند جامعه ای است که :
-استقلال فکری ندارد و باید از تولیدات فکری دو قرن اخیر غرب ارتزاق کند.
-جامعه ای که در آن ارزش ها به برکت «مدرنیته»روز به روز کمرنگ تر می شوند.
-جامعه ای دچار تکرار و روز مرگی
-جامعه ای گرفتار مشکلات اقتصادی و تجمل گراییکه اگر بخواهی برای مردمانش از «فکرکردن»بگویی می گویند:اینها برایمان نان وآب نمی شود.
جامعه که با کوچکترین تحریک فرهنگی از جانب بیگانه رنگ می گیردو اگر کسی به فکر فرهنگ است سطحی نگاه می کند.
-جامعه ای که در آن روحانیت از زندگی عادی مردم فاصله گرفته و دردها را نمی بیند.
نمی خواهم سیاهنمایی کنم.اما از واقعیت ها گریزی نیست.
و اما سؤال:
رسالت دانشجوی شیعه، دانشجویی که در انتظار حکومت مصلح می باشد چیست؟
________________________________________________
همزمان با شهادت دکتر مصطفی چمران
گفت و گوی دانشجویی با موضوع:
«رسالت دانشجوی شیعه»
واحد دانشجویی مجموعه فرهنگی مسجدالامام
دوباره فاطمیه و دوباره نغمه های دل
دوباره فاطمیه و دوباره نغمه های دل
دوباره مانده شعر من به پای روضه ات به گل
دوباره آه می کشم به یاد غصه ات ز دل
دوباره آسمان شده ز زخم روی تو خجل
سیاه پرچم عزا گرفته ماتم تو را
سیاه شب به خود زده سیاه پرچم تو را
ببین که ناله می زنم درون خاطرم تو را
دوباره باب میکنم به دل بساط روضه را
به روضه های دم به دم ، زبانه می کشد دلم
ز شعله های قصه ات کناره می کشد الم
رسیده اشک روضه ات ، ازل به خاکم و گلم
به جز همین نشد دگر در این میانه حاصلم
به روضه ها نشسته ام تو را بهانه می کنم
ز غم وجود شمع را چراغ خانه می کنم
خدا به روضه چون رسد به او اشاره می کنم
بدین نشان بر حرامیان چنین کنایه می کنم
تو لامروت ای لعین ، سرشک من چنین مبین
من از تبار حیدرم تو ننگری مرا چنین
اگر صلاح ما رسد به کارزار کفر و دین
به سیلی آنچنان زنم که برکنی تو از زمین
منبع : www.lahoutian.blogfa.com
این هیاهوها که در عالم هست ، اینها همیشه بوده است و همیشه هم خواهد بود، لکن آن که باقی است خداست و اعتماد به خدا، شما این اعتماد را حفظ کنید و مشکلات را باتدبیرهایی که دارید حل کنید. و امیدوارم که خداوند همه را تایید کند، وقتی برای خداباشد تایید می کند. وقتی کار برای خدا باشد، ما چه پیروز بشویم چه نشویم ، کارمان برای خداست ، ما تکلیف ادا کردیم . ما می خواهیم تکلیفمان ادا بشود، دنبال این نیستیم که یک منصبی به دست بیاوریم ، شماها نیستید. و ما می دانیم که از عهده شکر خدانمی توانیم به در بیاییم . من خودم را عرض می کنم ؛ من شهادت می دهم که خودم تاکنون دو رکعت نماز برای خدا نخوانده ام ، هرچه بوده برای نفس بوده . دلیلش هم این است که چنانچه جنت و ناری نباشد، آیا ما باز همان طور مشغول می شویم به دعا یا خیر؟
... امیدوارم که خداوندبه شما توفیق بدهد. اتکال به خدایتان زیاد بشود و هر چی دارید از خداست و از خدابخواهید و من دعاگوی شما هستم . در مواقعی که وقت دعاست به شما دعا می کنم وامیدوارم خداوند مستجاب کند.
والسلام علیکم و رحمة الله
مراسم سوگواری حضرت زهرا (سلام الله علیها) در محفل جوانان
مُدام میشینیم و نق میزنیم که آقا این مملکت، کلی نفت و منابع طبیعی داره که روز به روز هم داره? گرون میشه، پس چرا هیچی سر سفره ما نمیاد؟! همش میره تو جیب وزیر وزرا، همش میره تو شکم این ...ها! آقا پس این چه مملکت اسلامی شد؟!! آ...آ...آ...
خانواده ای را فرض کن که پدر خونه، دست به هیچ کاری نمیزنه و همش تو خونه نشسته و بخور و بخواب. مادر خونه هم که تاب دیدن گرسنگی و درموندگی بچه هاشو نداره مجبور میشه طلاهاشو بفروشه. حالا اگه بچه های این خونه که جوون و توانمند هستن، مثل پدرشون، بشینن و فقط به طلاهای مادرشون اکتفا کنن و دنبال نون درآوردن نرن، باید به غیرتشون شک کرد. اگه بچه های این خونه هم بیکار بشینن هیچ امیدی به این خونه نیست.
حالا ما هم یه مادر مشترک داریم که اسمش وطنه. اگه ما دانشجوهای این مملکت بشینیم و دست رو دست بذاریم و سعی نکنیم یه کاری بکنیم که نون از عمل خودمون بخوریم، مادرمون مجبور میشه طلاهاش که همون نفت مملکت باشه رو بفروشه تا ما گرسنه نمونیم. حالا گیرم که به فرض دزدی، گرگی هم میشه، نمیگم انتقاد نکن، اما تا حالا شده بشینی کلاهتو قاضی کنی ببینی الآن که پول نفت مملکت داره خرج میشه تا تو بیای دانشگاه و از هزار تا امکانات مختلفش استفاده کنی، تا شاید بتونی کاری کنی که دیگخ مادرمون مجبور نشه طلاهاشو بفروشه، تو چه کردی؟!
متاسفانه خیلی از ماها فقط بلدیم نق بزنیم. مگه نشنیدی فرمودن: "قو أنفسکم" (از خودتون شروع کنید) چشم امید خانواده به فرزند ارشد خونست و ما دانشجوها هستیم که چشم امید این مملکت به ما دوخته شده و اگه ما هم نگاه به پدرانمون کنیم، معلوم نیست چه بر سر این مملکت خواهد اومد!
باید کاری کنیم که نون عمل خودمون رو بخوریم و این معنای همون "جنبش نرم افزاری" و "تولید علم" است که رهبرمون فرمودند.
شب قبل از عملیات فتح المبین که منجر به فتح خرمشهر شد ، من(حسین قجه ای) و محسن وزوایی برای یافتن بهترین سیر هدایت گردان به پشت جبهه ی دشمن و تصرف توپخونه ی اونا به ماموریت رفتیم. پس از اتمام کار شناسایی برای استراحت دور هم نشستیم و کمپوتی رو باز کردیم. در حالی که آرام صحبت می کردیم مشغول خوردن شدیم و به همدیگه تاکید می کردیم که قوطی خالی رو ببریم تا نشونی از خودمون به جا نگذاشته باشیم. با خوشحالی به مقر برگشتیم و بعد ارائه ی گزارش کار ناگهان یادمون اومد که غفلت کردیم و قوطی رو همون جا جا گذاشتیم. دیگه کاری نمی تونستیم بکنیم ، فقط به خدا توکل کردیم. اوایل شب بعد محسن وزوایی با بیسیم اعلام کرد که راه را گم کرده. همه نگران بودند حتی فرموندمون حاج احمد متوسلیان به سجده رفته بود و با گریه به پروردگار التماس می کرد. چند لحظه بعد خبر داده شد که گردان راهش رو پیدا کرده و عملیات با رمز « فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) » آغاز شده. بعد ها فهمیدم فرمانده ی گردان مسیر رو از روی همون قوطی جا مونده پیدا کرده!! همیشه می گفتم: خداوند این گونه شری رو به خیر رقم زد.
این روزها ایام شهادت مظلومانه مادری است که او را بانوی زنان عالم و ام الائمه خوانده اند. مادری که حسن، حسین و زینب (سلام الله علیهم) را در دامان خود تربیت کرد، تا هر یک، همچون خود او، الگویی برای امروز باشند، نه فقط اسطوره هایی دست نیافتنی!
الگوهایی برای صبر و جهاد و ...
این روزها، در مجلس عزای این بانوی بزرگ که می نشینم، از اعماق جان می گریم. اما گریه ام فقط به این خاطر نیست که دخت نبی اکرم(ص) را چنین بی رحمانه و بی گناه کشتند(1)، بلکه بیشتر از این بابت است که مسلمانان (بخوانید منافقان) را چه شد که این گونه گستاخانه شمشیر بر پاره تن پیامبر(2) می کشند و این چنین بی شرمانه حریم ملکوتی او را در میان کوچه ای که هنوز عطر نبی در آن جاری است می شکنند؟؟!! گریه ام از این بابت است که کاش بودم آن لحظه، آنجا، تا با تمام قوا مقابل این جاهلان پست بایستم و تا پای جان از حریم ولایت دفاع کنم.
اما این آرزو چندان هم دست نایافتنی نیست!
این روزها، مصادف با ایام دیگری هم هست و آن، یوم النکبت، شصتمین سال تاسیس رژیم غاصب و ستمگر صهیونیستی است. این روزها نیز مادرانی هستند، که در دامان خود فرزندانی مسلمان و مبارز پرورش دادند. پسرانی عاشورایی و حسینی که تا آخرین قطره خون خود در مقابل دشمن ایستاده اند و دخترانی که همچون زینب (س) در برابر همه سختی ها و مصیبت ها صبر کرده اند.
آری، امروز نیز همچون ???? سال پیش، خانه هایی هستند که در کوچه هایی غربت زده و در پس سکوت میلیون ها مسلمان، درهاشان به آتش کشیده می شود. مادرانی هستند که در دفاع از دینشان پشت درها می ایستند و دست ستمگر یزیدیان امروز، سینه هاشان را میان در و دیوار خرد می کنند و حریمشان را نابود می سازند! گرچه مقام حضرت زهرای اطهر(س) قابل قیاس با آنان نیست، اما آنها نیز در خطَ او مبارزه می کنند و دفاع از آنها، کم از دفاع از حضرت زهرا نیست!
و امروز وظیفه من ِ مسلمان، هزاران بار سنگین تر از وظیفه مسلمانی است که در زمان حضرت فاطمه (س) در مقابل ستمگری سکوت کرد. چرا که آن روز اسلام ِ باطل در مقابل اسلام ِ حق ایستاد و شاید حق و باطل برای مسلمان عامی آن روز درآمیخته بود. اما امروز، باطل ِ مبین و آشکار، با فریاد اسلام ستیزی گستاخانه در مقابل اسلام ایستاده است و حقّ و باطل بر همگان آشکار است و منی که فریاد «یا لیتنی کنتُ معک» سر می دهم باید بدانم وظیفه دارم، مسئولم و مکلّفم، در برابر یزیدیانِ امروز بایستم و از حریم ِ زنان ِ راه فاطمه(س) و مردان ِ راه علی (ع) دفاع کنم.
فراموشم نشود، «امر به معروف و نهی از منکر»، درست مثل نماز خواندن بر من واجب است و از بزرگترین جبه های امر به معروف و نهی از منکر، دفاع از فلسطین ِ مظلوم و مبارزه بات صهیونیست ِ غاصب است.
کاش فراموشم نشود...
پی نوشت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا- بأی ذنب ٍ قتلت
2- قال رسول الله: «فاطمةُ بضعت منّی، من اذاه فقد اذانی و من اذانی فقد اذالله»
مرغ توام از دانه و دام آزادم...
بسم الله الرحمن الرحیم
و العصر ان الانسان لفی خسر
حضرت علی (علیه السلام) در تفسیر عبارت لفی خسر در سوره ی عصر می فرمایند:
منظور کسی است که به کمتر از خدا راضی شود.
در حاشیه نمایشگاه به اصطلاح کتاب!!!
دیروز با بچه های دانشگاه رفتیم نمایشگاه به اصطلاح کتاب، که در این سفر روحانی(!) چندی مظاهر فرهنگی کشور را رویت کردیم که تصمیم گرفتم چند تاییش را به سمعتون که نه به نظرتون برسونم:
1- فرهنگ بزرگداشت بزرگان
تو مسیرمون به رسم مرسوم به مرقد امام(ره)(1) که رسیدیم کمی توقف کردیم تا هم تجدید بیعتی با امام شهدا داشته باشیم و هم ناشتی بخوریم. من که مدت ها بود اوجا نرفته بودم با دیدن صحن و سرای امام بهتم زده بود و پاک گیج شده بودم که العیاذ بالله نکنه اینجا حرم یکی از امامان معصوم ماست و ما خودمون خبر نداشتیم! مرقد، محدوده وسیعی را به خود اختصاص داده بود که در حال حاضر در حال گسترش بود و صحن و سرایی شبیه به سحن و سرای امام رضا علیه السلام ساخته شده بود که به نظر من و یکی از دوستام حتی از صحن های جدید حرم امام رضا هم زیباتر و مجلل تر بود و خرج ها و تجملات دیگه ای که چون عیان است حاجتی به بیان آنها نیست. به راستی چرا؟!چه لزومی داره که این همه هزینه (که نمی دونم از کجا آمده) باید صرف ساختن چنین صحن و سرایی بشه حال اینکه خیلیا تو مملکتمون نون شب ندارن! خیلی از اماکن و خیابونا نیاز به مرمت دارن. خیلی روستاها آب و برق و جاده شوسه ندارن! اگه قرار به بزرگداشته که حضرت معصومه اولی هستن!چرا سعی نمیشه به عمران و آبادانی حرم ایشان و شهر قم که امروز از طرف تمام دنیا زیر ذره بینه پرداخته بشه؟(شاید چون سیاست و مصلحت حکم نمی کنه!!!)و...و...و....
جوابی که انتظار داریم بشنویم اینه: برای بزرگداشت بزرگی که موسس انقلابی عظیم و رهبری نمونه و بی همتا در تاریخ معاصر است چنین مخارجی لازم است تا برای همیشه یاد و خاطره ایشان در ذهن ها بماند و آرمانه هایش هیچ گاه فراموش نشود. همه فضایل امام را من هم قبول دارم و با تمام وجودم به ایشان احترام می ذارم و سعی می کنم برای حفظ آرمان ها او هر کاری که می تونم انجام بدم. اما ای برادر! ای وزیر! ای مسئول! این راهش نیست. برای پاس داشتن آرمان های امام و بزرگداشت ایشان نباید کاخ ساخت! چرا همه کارامون ظاهری شده؟ تا می خوایم کار فرهنگی بکنیم فکرمون می ره سراغ نسب کاغذها و بنرها و ساخت و سازهای ظاهری؟ چرا؟؟؟!! به نظرتون اگه خود امام زنده بودن (با شناختی که ما از ایشان و افکارشان داریم)هیچ موقع حاضر می شدن چنین مخارجی صرف ساخت چنین مرقدی بشه؟! آیا بزرگداشت اسلام پابرهنگان و مستضعفان که هموراه شعار امام بود با ولخرجی های این چنین معنا پیدا می کنه؟؟!!!
تو پرانتز: دردی که از نوعی دیگه تو مرقد امام شاهدش بودم این بود که وقتی داشتیم میومدیم بیرون، یکی از بچه ها را دیدم که موقع بیرون اومدن عقب عقب میومد! قضاوتش به عهده شما!
2- بهای نماز، در نمایشگاه کتاب امسال تهران شکسته شد!!!
بگذریم از اوضاع واقعا غیر قابل تحمل و افتضاح نمایشگاه و کوتاهی های بزرگی که در زمینه فرهنگی تو این محیط فرهنگی(!) شاهد بودیم. وقت نماز ظهر شد. با خودم فکر می کردم خدا را شکر که امسال نمایشگاه تو مصلی(!) برگزار شده؛ حتما فضای مناسبی برای نماز فراهم کردن تا لااقل در کنار این همه قصور در زمینه فرهنگی، اون دسته از بازدید کننده هایی که هنوز تونستن تو این فضا خودشونا حفظ کنن و آلوده جو مریض نمایشگاه نشن، چند دقیقه ای شعائر اسلامی را لمس کنن( تا یه موقع یادشون نره که تو مملکت اسلامی زندگی می کنن) بگذریم که همین که آیا مصلی جای مناسبی برا نمایشگاه هست یا نه، جای بحث داره!
بالاخره بین اون همه تابلوها و بنرهای غول پیکری که در و دیوار را پوشونده بودن، اعلامیه کوچیکی که محل نمازخونه را نشون می داد را کشف کردم. این بود نمازخانه ای که برای این خیل عظیم جمعیت در دل مصلای بزرگ تهران لطف کرده بودن و آماده کرده بودن: خیمه ای چهل نفره که با بنری پلاستیکی ساخته بودن و سردرش تبلیغ یه شرکت بازرگانی بود. کفش پوشیده از موکتی پوسیده بود و هیچ منفذی برای تنفس و تهویه نداشت و خواهران هم در انتهای این خیمه با پرده ای نیم متری از برادارن جدا شده بودند چنان که....
این است نماد افتخار ما و پاسداشت شعائر اسلامی در یک نمایشگاه بین المللی و در دل یک مصلا(محل نماز)ی بزرگ!!!
حالا با چه رویی بشینم و از راهروهای تنگ نمایشگاه و وضعیت نامساعد غرفه داران (حتی غرفه های مذهبی!) انتقاد کنم، وقتی این چنین شعائر دینم زیر پا له شده؟؟؟؟!!!!!
3- حق مردم بر رهبر
حضرت امیر المونین علی علیه السلام به مالک اشتر می فرمایند:
نگذار بین تو و مردم حجاب و حاجب فاصله اندازد.
بعد فرمودند برای این که فاصله داشتن از مردم، این که حاکمان و حاکمیت از مردم فاصله پیدا بکنند و دیگر لابلای مردم و به خصوص محرومین نباشند کم کم باعث تنگ دلی مردم می شود و شما کم کم دل آنها را می زنید. وقتی دیگر احساس می کنند که شما با آنها فاصله گرفته اید و در میان آنها نیستید، دل مردم را می زنید. دل مردم دچار انقباض و گرفتگی می شود و مردم کم کم از شما بدشان می آید.
* * *
برگشتنه وقتی داشتیم از تهران خارج می شدیم اشتباهی وارد خیابونی شدیم که انتهاش به بیت رهبری می رسید. وقتی به آخرش رسیدیم من که برا اولین بار اونجا را می دیدم تعجب کردم که چرا سرباز سر کوچه گذاشتن و چرا فقط کسانی خاص که مجوز داشته باشن اجازه ورود دارن؟؟؟ با خودم گفتم مگه نباید رهبر جامعه در بین مردم و مثل اونا زندگی کنه؟ مگه حضرت نفرمودن بین رهبر و مردم نباید هیچ حجابی باشه و هر کس بتونه به راحتی با رهبرش دیدار کنه؟ اگه این کار جزء اصول حفاظتیه و لازمه پس چرا ائمه که از لحاظ مقام و منزلت قابل قیاس نیستن این طوری زندگی نمی کردن؟؟!!!
از بحث زیادی تو این زمینه بنا به مسائلی خودداری می کنم!
راستی اگه یه موقع بعضیا بهشون برخورد حتما به پاورقی(2) مراجعه کنن و در ضمن این جمله رهبری را به خاطر بیارن که اگه کسی از من انتقاد کنه معنیش این نیست که با ولایت فقیه مخالفه!
پاورقی________________________________________________
1- فکر می کنم انتخاب لقب امام برای رهبر انقلابمون یه که ایراد داشته باشه، چون با تمام ارادتی که به ایشان دارم لقب امام فقط مخصوص امامان دوازده گانه ماست و بعضی رفتارهای ما طوری شده که انگار 13 تا امام داریم و بعضی با تعصب های بیجا همه اقوال و افعال امام خمینی را معصومانه و مصون از اشتباه می دانند. بنده به ناچار به رسم عادت عموم از این لقب برای ایشان استفاده می کنم.
2-نهجالبلاغه صبحی صالح، خطبه 216:
بزرگترین حقها که خدای سبحان واجب کرده است، حق والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، که خدای سبحان آن را واجب نمود و حق هریک را به عهده دیگری گذاشت، و آن را موجب برقراری پیوند آنان، و ارجمندی دین ایشان کرد. پس حال رعیت اصلاح نگردد جز آنگاه که حاکمان اصلاح پذیرند، و حاکمان اصلاح نگردند، جز آنگاه که مردم درستکار باشند. پس چون مردم حق حاکم را ادا نمایند، و حاکم حق مردم را به جای آورد، حق میان آنان بزرگمقدار شود و پایههای دینشان استواری گیرد، و نشانههای عدالت برپا گردد و سنت الهی چنانکه باید، اجرا شود.
پس امور زمانه اصلاح گردد، و امید به پایداری دولت قوت گیرد، و چشم آز دشمنان بسته. ولی اگر مردم بر والی چیره شود و یا حاکم بر مردم ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد، و نشانههای جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار شود. راه گشوده سنت را رها کنند، و کار از روی هوا کنند و احکام فروگذار شود و بیماری، و کسی از پایمال شدن حقی سترگ و یا رواج باطلی بزرگ را برآشفته نگردد. آنگاه نیکان خوار شوند، و بدکاران بزرگمقدار، و تاوان فراوان و دردناک از طرف پروردگار، بر گردن بندگان نهاده شود.
پس بر شماست که یکدیگر را در این باب اندرز دهید، و یکدیگر را نیکو یاری دهید. درست است که هیچکس نتواند حق طاعت خدا را چنانکه باید بگزارد، هرچند در به دست آوردن رضای او حریص باشد، و در کار بندگی کوشش بسیار به عمل آرد، لیکن باید به اندازه توان حقوق الهی را رعایت کند. از جمله حقهای خداوند بر بندگان این است که یکدیگر را به مقدار توان اندرز دهند و در برپاداشتن حق میان خود همدیگر را یاری رسانند. و هیچکس، هرچند، قدر وی در حق بیشتر و فضیلت او در دین پیشتر باشد، از اینکه او را در گزاردن حق خدا یاری کنند بینیاز نیست، و هیچکس هرچند مردم او را خوار شمارند و در دیدهها بی مقدار آید، خُردتر از آن نیست که کسی را در انجام دادن حق یاری کند یا دیگری به یاری او برخیزد.
درد دل اول
می خوام برای وبلاگ مطلب بنویسم .دنبال موضوع می گردم.موضوعی که لا اقل برای خودم و آدم های اطرافم با اهمیت باشه.موضوعی که گفتنش گرهی را باز کنه .زخمی را مرهم بذاره.دردی را دوا کنه......درد
درد.......فکر کنم موضوع خوبی انتخاب کرده باشم....
درد دل دوم
به دور و برم نگاه میکنم:یکی داره چت می کنه. یکی به فکر فرو رفته .یکی مشغول درس خوندنه.چند نفر دور هم جمع شدن و قاه قاه می خندن .یکی بحث سیاسی می کنه.یکی با موبایلش بازی می کنه.و یک نفر از صبح تا شب دنبال نان می دوه......
همیشه خدا همین خبرا بوده.یکی می جنگیده .یکی صلح می کرده ....یکی غارت می کرده...
اما چرا؟آدما دنبال چی می گردن؟
شاید دنبال درمان دردشون...................
درد دل سوم
خوبه یه کم علمی صحبت کنم:(از قدیم الایام بشر به دنبال ابزاری برای اندازه گیری کمیت های مختلفی مثل طول و جرم و زمان و....بوده است.تا جاییکه ابتدایی ترین اختراعات انسان ابزارهای اندازه گیری است.)اما خودمونیم،کمتر کسی به فکر یافتن ابزاری برای اندازه گیری ارزش خود انسان افتاده.
تو آدم های اطرافت را چه طور اندازه گیری می کنی؟
با ظاهرشون؟....با ثروتشون؟........با رفتارشون؟....... یا با دردهاشون؟.....*(توصیه می کنم حتما به پاورقی مراجعه کنی.مخصوصا شما،آقای میناییان)
حالا به نظرت کدوم آدم بزرگتره؟
آدمی که دنبال برطرف کردن نیاز امروزش می دوه و کاری به کار کسی نداره و به قول معروف تا نوک دماغش را می بینه؟
آدمی که به تموم عالم کار داره و به امروز و فردای خودش و آدمای دور و برش فکر میکنه؟
درد دل چهارم
شاید بپرسی چرا درد؟ چرا همیشه از رنج و سختی سخن بگیم؟
جواب من: آخه درد را نشناختی دیگه. درد را از هر طرف ببینی درد نیست .
درد یعنی بهانه تو برای زندگی.درد یعنی تمام زندگی تو.درد یعنی چرا می خندی ، چرا خشمگین می شی.یعنی دلیل تمام کارهات.اصلا اگه از درد خوشت نمیاد میتونی بهش بگی دغدغه
درد دل پنجم
دیگه نمی خوام مطلبی بنویسم که دردها را دوا کنه.می خواهم حرفی بزنم که دردهای حقیقی را نشون بده و دردای بی ارزش را دور بریزه.اینطوری آدما بزرگ می شن.
چقدر زندگی کردن کنار انسانهای بزرگ صفا داره.
درد دل آخر
تا حالا شده از خودت سؤال کنی دردت چیه؟ کدومشون ارزش فکر کردن دارن؟و کدوم پوچ و بی ارزشن؟درد نان؟...درد عشق؟.....درد دین؟.......درد آب و خاک؟....یا درد بی دردی؟..............تو برای درمان کدوم درد زندگی می کنی و حاضری هزینه بدی؟
حالا دیگه مطلب من به پایان رسیده.این تو و این دردهای پیش روی تو....
---------------------------------------------------------
**در حدیث زیبایی از امیرالمؤمنین (علیه السلام)داریم: قدر الرجل علی همته....یعنی ارزش انسان به اندازه همت اوست.
در زبان عربی همت از ریشه (همّ) می باشد.جالبه بدونید درد هم از همین ریشه است. یعنی ارزش انسان به اندازه دردها و دغدغه های اوست.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ