«اللهمّ ادخل علی اهل القبور السرور»
این عبارت خیلی خیلی قشنگ، فراز اول دعاییه که توصیه شده تو ماه مبارک بعد از نماز مغرب و عشاء بخونیم؛ حتما این روزا حسابی باهاش انس گرفتی.
یه بنده خدایی می گفت این دعا از یه جهت خیلی خاصه و اون اینه که تمام فرازهاش لفظ «کل» توشه؛ یعنی ما با این دعا در حق تموم مردم دنیا چه خوب، چه بد، چه مسلمون و چه کافر دعا می کنیم و این یکی از درس های ماه رمضونه که اونقدر شرح صدر پیدا کنی، اونقدر دلت لطیف و رقیق بشه که همه آدمای دنیا برات مهم بشن.
اما من حقیر میخوام از یه زاویه دیگه بهش نگاه کنم و اون این که کل فرازهای این دعا بر میگرده به خودم. خداییش نگاه کن ببین بد میگم؟!
اللهمّ ادخل علی اهل القبور السرور: این منم که دلم مرده، این منم که اگر چه جسمم زنده است اما روحم، قلبم بر اثر دوری از خدا مرده؛ واسه همینم منم یکی از اهالی قبور هستم و نیازمند سرور و نشاطم.
اللهمّ اغن کلّ فقیر: این منم که فقیرترین مردم نزد خدام، این منم که سخت نیازمند آغوش پرمهر خدام.
اللهمّ اشبع کلّ جائع: این منم که سخت تشنه رحمت بی حد و اندازه خدام.
اللهمّ اکس کلّ عریان: این منم که نیازمند ستر و پوشش خدام تا گناهام باعث رسواییم پیش خلق نشه.
اللهم فرج عن کل مکروب: این منم که دچار سختی و تنگنا شدم و نیاز به دست رحمت خدا دارم تا گره از کارم باز کنه.
اللهمّ فک کلّ اسیر: این منم که سخت اسیر دنیا و زینتهاش شدم.
اللهمّ اشف کلّ مریض: این منم که بر اثر گناه زیاد قلبم بیمار شده.
و در آخر، زیباترین فراز این دعا:
اللهمّ غیّر سوء حالنا بحسن حالک...تا این قسمت رو میخونم یاد دعای سال تحویل میفتم: یا مقلّب القلوب و الابصار، یا محوّل الحول و الاحوال، حوِّل حالنا الی احسن الحال... زیباترین دعایی که به عمرم شناختم!
شب های قدر حقیر رو از دعای خیرتون بی نصیب نذارید.
بعضی وقتها سر یه دو راهی می مونی که کدوم راه را انتخاب کنی: انتخاب رشته، انتخاب دانشگاه، انتخاب رفیق، انتخاب همسر...
اما مطلب من در مورد هیچ کدوم از اینا نیست: انتخاب فکر...اینکه چطور به زندگی نگاه کنم؟ چطوری در مورد اطرافم فکر کنم؟...
شاید این انتخاب، مهمترین انتخاب زندگی ما باشه. (البته اگه فکری در میان باشه، چون گاهی فکر، قربانی هوسها و تقلیدها میشه)
و از میان این همه راه برای فکرکردن (وشاید فکر نکردن) یه راه آسمونی هم وجود داره.
کتاب خدا را باز می کنم: «قل هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی»
بگو ای پیامبر!راه و رسم من چنین است که خود و پیروانم با آگاهی همه را به سوی خدا می خوانیم.
خواستم به مناسبت روز شهید چیزی بنویسم، اگر چه دیر شده اما برای از شهید گفتن هیچ موقع دیر نیست!
گفتم تا شهید زنده است، تا کلام شهدآمیز شهید هست، من ٍ مرده چی بگم؟؟!!
این شما و اینهم کلامی زیبا از شهید احمدرضا احدی
دیگر نمیخواهم زنده بمانم! من محتاج نیست شدنم ، من محتاج تو هستم خدایا! بگو ببارد باران که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم! خدایا دوست دارم تنهای تنها بیایم ، دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی. خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری ، خواهم گفت:«لیاقت کدامیک از الطاف تو را داشتهام؟ خدایا دوست دارم سوختن را ، فنا شدن را ، از همه جا جاری شدن را ، به سوی کمال انقطاع روان شدن را ...
شهیدا! بر گورستان ما قدمی بگذار و فاتحه ای نثار روح مرده ما کن!
با اندکی کپی برداری از اینجا
(میدونستی ترجمه لیتوانی قرآن کریم سومین کتاب پرفروش این کشور به شمار میاد؟!اون وقت ما....؟!)
با دیدن این جمله که چند روز پیش از طریق یکی از دوستام برام ارسال شده بود خیلی جا خوردم....و راسش یه کم خوشحال شدم...می پرسی چرا؟...نمی دونم. شاید پاسخ سؤالهام را پیدا کرده بودم: اینکه چرا جامعه ما دچار بی هویتی شده...چرا ارزش ها هر روز کمرنگتر میشن...چرا به سمت بداخلاقی رفته ایم..چرا افکار روشنفکران ما بازیچه فرقه های دور از واقعیته...؟
فقط یه لحظه درنگ:
من میگم :به خاطر اینه که از سرچشمه جدا شدیم.
اونایی که با قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)زندگی میکنن براشون مثل روز روشنه که (اسلام پاسخگوی تمام نیازهای فردی و اجتماعی انسانه،فقط کافیه پذیرش دین خدا را داشته باشیم)
باید دلهامون را آماده شنیدن و پذیرفتن حرف حق کنیم.باید به سرچشمه برگردیم.
از همین الآن
سگلمه هاشو تو هم کرد، همه ماهیچه های صورتش منقبض (چروک) شدن، درست مثه روده پیرزن!
با صدای جیغ آلودی گفت: ایییییییشش...بزنش...پسش بزن! اَه...اَه!
مگسی از تیره خر مگسان اومده بود، نشسته بود رو خرماها و داشت خودشو میخاروند و بالاشو تر و تمیز میکرد.
گفتم: آخه چیکارش داری؟! اونم، بنده خدا، یه حشره ایه مثه بقیه حشره ها! فقط بیچاره مثه پروانه ها خوش تیپ نیست!
گفتش: میدونی رو کجاها نشسته و حالا اومده رو غذاها نشسته؟؟؟!!! ایییییییییییی...حالم بهم خورد... من از این خرماها نمیخورم!
ما هم که جزء خواص الناس هستیم و از هر پدیده اجتماعی برداشت عرفانی_سلوکی میکنیم، متوجه نکته ای لطیف در این باب شدیم و بابی از ابواب علم ازلی رومون واشد!
با خودم گفتم، فکر گناه هم یه چیزیه درست مثه مگس! اگر چه ظاهرش به اون صورت کثیف نیست، اما چون از جای کثیفی (که خود گناه باشه) بلند شده باید پسش زد. باید دقت کنم غذایی که به دلم میدم بخوره، مگس روش نشسته باشه تا قلبم آلوده نشه. خدای تبارک و تعالی هم تو قرآن میفرماد: «فلینظر الانسان الی طعامه» یعنی آدم باید نگاه کنه، ببینه چی به خورد دلش میده.
پیام اخلاقی داستان: همیشه در دلت وایسا و مگس کشت دم دستت باشه!
پیام بهداشتی داستان: روی غذاها رو خوب بپوشونیم تا حشرات موذی روش نشینن؛ مخصوصا این ایام که وبا شایع شده (و بخصوص این ایام که از یه ساعت قبل از افطار سفره را میچینیم و میشینیم لحظه شماری میکنیم اذون بشه با سر بریم تو سفره!)
دو ماه پیش بود. تازه ماه رجب شروع شده بود و قرار بود توی این دو ماه خودمون را آماده کنیم برای مهمونی
.قرار بود از "نار خودمون"خلاص شیم: یا ذالجلال و الاکرام...حرم شیبتی علی النار.(1)
بهمون گفته بودن زیاد استغفار کنید. آخه کسی که به مهمونی دعوت میشه باید قبل از مهمونی خودش را پاک کنه
.چشم به هم گذاشتیم و ماه رجب گذشت
....و ماه شعبان شروع شد. به خودم می گفتم لااقل از این ماه خوب استفاده کنم. شنیده بودم باید تو این ماه زیاد صلوات بفرستیم تا خودمون را برا مهمونی معطر کنیم: اللهم صل علی محمد و آل محمد الکهف الحصین و غیاث المضطر المستکین.(2)
قرار بود از "نار خودمون" خلاص شیم و به "نور تو" متصل شیم: الهی ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک. معبود من اگر در آتش هم باشم به همه می فهمانم که تو را دوست دارم.(3)
چقدر زود شعبان هم سپری شد
....اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان
الآن که به دور و برم نگاه می کنم می بینم وارد مهمونی شدم
.خدایا تو من را دعوتم کردی و راهم دادی
...تو که بهتر از همه از دست خالی من آگاه بودی
.....می دونم باز هم مثل همیشه عیب پوشی می کنی و به بهترین نحو ازم پذیرایی می کنی
.می خوام همراه بنده های خوبت سر سفره با برکتت بنشینم
.اینجا خبری از "نار" نیست: یا نور و یا قدوس...خلصنا من النار یا رب(4)
با تمام وجود فریاد می زنم: خدایا من را هم بپذیر
.....پاورقی_______________________________
1- دعای ماه رجب
2- صلوات شعبانیه
3- مناجات شعبانیه
4- دعای جوشن کبیر
سلطان شیرینی ها، زولبیا و بامیه
دولت خدمتگزار در راستای تامین سلامتی و بهداشت غذایی روزه داران عزیز، از افزایش 62 درصدی قیمت زولبیا و بامیه (نسبت به سال گذشته) خبر داد!
ظاهر امر این است که علت این افزایش قیمت که چندان هم بعید نبود، افزایش قیمت نشاسته و روغن نباتی است؛ اما باطن امر این است که چون عده زیادی از ملت غیور ما قادر به تهیه این زوج شیرین و دوست داشتنی نسیتند، گام بلندی در راستای حفظ سلامت مردم(کنترل قند و چربی خون) توسط دولت مردمیار برداشته شده است!!!
افرادی که بیماری قلبی دارند این قسمت را نخوانند؛ گرچه همگی کم کم عادت کرده ایم:
نرخ تمام شده این زوج خوشبخت: کیلویی 2900 تومان ناقابل
دل هممون براشون تنگ میشه، جاشون تو سفره ها خالی خواهد بود...
پاپستی___________________________
البته احتمال دیگه ای هم که هست اینه که با این اقدام، مردم سر سفره های ماه رمضان، هیچ گاه مسئولین را فراموش نکرده و از دعای خیر(!) خود بی نصیب نمی گذارند.
سلام
مدینه منوره و مکه مکرمه، دعاگوی همتون بودم.
ما که بودیم رفتیم، إن شاء الله که برگشته باشیم!
البته از اون لحظه ای که از فرودگاه اصفهان پامو رو پله اول هماپیما گذاشتم که سوار شم، از رو زمین جدا شدم تــــــــــــــــــــا لحظه ای که برگشتیم و از هواپیما پیاده شدم و پامو رو زمین گذاشتم. البته معصوم(ع) می فرمان تا زمانی که حاجی به گناه آلوده نشه نور حج همراهشه. پس تا وقتی گناه نکردم همین جوری تو آسمونام. حالا ما این نورانیته رو به دست اورده باشیم و تونسته باشیم حفظش کنیم یا نه، الله اعلم.
همون طور که مستحضرید حرف برا گفتن زیاده و اونایی که از زیارت خونه خدا برمیگردن دنبال یه گوش میگردن که حرفاشونو براش بزنن؛ حالا از آب و هوا و بازار و در دیوار حرم گرفته تا فیوضات معنوی که بهشون عنایت شده.(مخصوصا اگه روده درازی مثل من باشه) به همین خاطر سخن رو کوتاه میکنم و یه چند بیت مثلا شعر، که شرح حال این حقیر در یکی دو سال پیشه و یه شب که زیر ناودون طلا شب زنده داری (تف تو ریا) داشتیم از خودم در وَکردم رو تقدیم حضور مبارکتون میکنم. امیدوارم به مزاجتون خوش بیاد:
امام رضا، سلام منم، فداتون غلام که نه، غلامِ نوکراتون
همون که روز خلقت، ربُّ الأعلی پرسید ازش منم خدات؟ گفت بلی
اما تا چند تا لذّت از گناه برد عهد و قرارش رو به کل ز ِ یاد برد
عشق خدا، دین و ایمون یادش رفت تو منجلابِ این و اون فرو رفت
همون که غافل از جود و سخاتون یه روز اومد توی صحن و سراتون
خبر نداشت وادِ مقدس اینجاست باغ بهشت، تربت اقدس اینجاست
با کفشای گِلیش یهو پرید تو ادب نکرد، اذن نخونده دوید تو
از گنبدِ زرد یه دفه نوری دید مِنْ شَجَرِ ٍِ أخْضَر، ندایی شنید
دستی اومد، کفشاشو دراوردش بر سر سفره رضا نشوندش
ملائکه پرهاشونو وا کردن از پنجره گره هاشو وا کردن
مَلَک اومد مژده بعثتش داد مِهر رضا، به قلب مُردَش افتاد
شمس الشموس از ظلمات جداش کرد بال و پرش داد تو حرم رهاش کرد
از اون به بعد کبوتر حرم شد گوشش به اسرار خدا مَحرم شد
آب و دون امام رضا رو خوردش عشق امام تا اوج ابرا بردش
طبیب ما بازم مریض شفا داد ناقاره خونه نغمه شادی سر داد
شکر خدا امام رضایی شدم جیره خورِ حاتم طایی شدم
پاپستی_________________________
1- یه موقع نگی دروغ گفتی همه رو دعا کردیا! مسلمین و مسلمات و همه محبین اهل بیت رو دعا کردم! حتما تو هم جزئشون هستی دیگه نه؟
2- اگه تا حالا زیارت امام رضا(ع) رفتی و غصه اینو میخوری که زیارت خونه خدا قسمتت نشده هیچ غصه نخور که هر خبری هست همین حرم امام رضای عزیز خودمونه! قدرشو بدون.
3- شنیدی که بین منبر و قبر پیامبر باغی از باغ های بهشته؟ اگه میخوای احساس اونجا بودن را تجربه کنی و ببینی بهشت بودن چه صفایی داره اما دستت به روضة النبی نمیرسه هیچ غمی نیست. جای جای حرم امام رضای مهربونمون دقیقا همون حال و هوا و صفا رو داره.
4- مواظب باش اگه ان شاء الله قسمتت شد مشرف بشی، توصیه های ایمنی راجع به احرام رو جدی بگیری که یه موقع مثه من به خاطر یه لباس زیر مجبور نشی یه گوسفند تپل مپل کفاره بدی!
5- یه ضرب المثل هست که میگن حلوای تن تنانی؟ تن طلایی؟ لن ترانی؟... حلوای نمیدونم چیچی!!!خلاصه هر چی هست تا نخوری ندانی. الحق که این سفر همینیه که میگن.
6- شعر از ریشه «شعور» و احساسه و هر چی که از احساس آدم نشئت بگیره اسمش میشه شعر! پس زیاد گیر نده که اینکه من گفتم مِعر بود عوض شعر
7- راستی ماه رمضون داره میرسه ها! خودتو ترگل ورگل کردی برا مهمونی خدا؟
سلام
و این بار سلامی متفاوت از همه سلام های عمرم به دوستای گلم
اولش الکی الکی شروع شد. دیدم بچه ها دارن تو اینترنت ثبت نام می کنن. پرسیدم چیه؟ گفتن عمره دانشجویی! من که نه پولی داشتم نه معرفت این سفر رو. گفتم بذار فقط اسممو بنویسم که لااقل اسمم تو لیست عاشقان دیدارش باشه فوقش اگه اسمم در اومد انصراف میدم...
قرعه کشی شد، نرفتم. کسی بهم تلفن و اینا نزد که آقا اسمت در اومد. میدونستم که مرد این سفر نیستم. من کجا و مدینه کجا؟ خونه خدا کجا؟ خلاصه من ٍ غافل ککم هم نگزید که توفیق پیدا نکردم (که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟!) بعد از یه ماهی باهام تماس گرفتن که اسمم تو رزرویها بوده و حالا اومدم تو اصلی ها. من؟ اومدم قاطی فرشته ها!!!
و حالا این منم پرستویی که فردا موعد کوچمه!
و اگه نبود این قطعه از دعا که «و عادتک الاحسان الی المسیئین» (عادت تو، سنت تو، احسان در حق گناهکاران است)منطقی برای دعوت شدنم پیدا نمیکردم!
هنوزم باورم نمیشه...مدینه...بقیع....کوچه های غربت...کبوتر، خاک، یاس، خانه ای که حریمش را شکستند... مادرم... چادر خاکی... بذار نگم دیگه. بغض ها و ناله ها باشه برای کوچه های مدینه...
مسجد النبی، باغی از باغ های بهشت بین منبر و قبر پیامبر مهربونم، دار السلامی دیگر...
تصور کن، تو ایستاده باشی و پیامبر روبروت... درست مقابل سینه پرمهرش، آغوش گرمش، زانوهایی که آرامشگاه حسنین بود...
به به چه صفایی...
مسجد الحرام، حرم امن خدا، سجده بر سنگفرش ها در اولین دیدار، پروانه های سفید به دور شمعی سیاه، سیاهی روشنتر از سپید، یاد حجی که ناتمام ماند و در کربلا، کعبه دلها تمام شد، یاد سنگی که شکافته شد و مولایی که به دنیا آمد، یاد آن ذبح عظیم،عرفات، صفا و مروه... و خدایی که در این نزدیکی است...
و تو ای امام رضای عزیزم
خوب میدانم که آنجا با دیدن کبوترها، شنیدن ناقوس ساعت، آواز سحرگاهان و شرشر آب در سکوت نماز دلم به تپش می افتد و سخت برایتان دلتنگ می شوم.
و این ندای لبیک محرمان است که از ناقاره خانه تو شنیده می شود...
و خوب میدانم که این لطف شماست که مرا خوانده اند.
از همه دوستان گلم حلالیت می طلبم ان شاء ا... نایب الزیاره همه خواهم بود.
برادر کوچک شما- حسین
سلام
دیشب sms واسه توام اومد؟؟ خوندیش؟
اگه دیدیش که هیچ اما اگه فکر میکنی واسه تو نزده برو یه سری به Inbox دلت بزن حتماً می بینیش. آخه از حرفهایی که توش زده مشخصه که send to all کرده. توش توشته بود:
خابَ الوافِدونً عًلی غًیُرک وَ خَسِرَالمُتُعًرِّضونً اِلا بِک وً ضاعً المُلِمّونَ اِلا بِک
کسی که بر غیر تو وارد شود محروم است و آنانکه به غیر تو رو کنند زیانکارند و هرکه به درگاه غیر تو
وَ اَجدَب َالمُنتَجِعونَ اِلا مَن انتَجَعَ فَضلَک...
رود محتاج گشته و هرکه از غیر فضل و کرم تو درخواست کرد بی برگ و نوا گردید ...
بابُکَ مَفتوحٌ لِّلراغِبینِ
در گاه لطف تو به روی مشتاقان باز است.
شنیدی ؟ با منه با توه با هممونه!! پاشو الان وقتشه.
و اگه نیومدی ضرر کردی چون شاید نشنیدی که میگه :
لَو عَلِمَ المُدبِرون کَیفَ اِشتیاقی بِهِم لَماتوا شَوقاً
اگر آنان که پشت کردند می دانستند چه اشتیاقی به آنها دارم از شوق جان می دادند!!!!
دیدی send to all کرده؟!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ