همه مي گويند: كارواني كه كاروانسالارانش (...)و (..) باشند، بي شك به بيراهه نخواهد رفت. اين اعتماد كور، بزرگترين دليل درماندگي ماست... آري اينگونه اند مردمي كه حق دانستن و قضاوت كردن، اين حياتي ترين حقوق خويش را به ديگران واگذار مي كنند، و راهشان را نه با تكيه بر آگاهي و شناخت، بل بر اساس اعتماد يكپارچه به رهبران مي پيمايند و تسليم اراده ي كساني مي شوند كه مصالح ايشان،چه بسا، هميشه با مصالح و آرمانهاي توده ها يكي نباشد.
امروز، چشم به حركت رهبري مي دوزند كه روزگاري، به دليلي، كسب حيثيتي كرده است - شايد كاذب- و به راه او مي روند؛ و فردا، به دليلي ديگر، روي از او بر مي گردانند و به جبهه ي ديگري نقل مكان مي كنند؛ و در همه حال،ساده لوحانه و معصومانه آلت فعل اند و برانگيخته شده به دست كساني كه منافعشان، رشد آگاهي توده ها را ايجاب نمي كند...