آن آقا نامه نوشتند كه آقاي نعمت زاده: محبت كنيد تخفيف منظور فرماييد. آقاي نعمتزاده هم نوشتند 50 درصد تخفيف [خنده حضار] از مال بابايش ميخواست ببخشد. دوباره نوشتند كه محبت كنيد تخفيف ديگري منظور بفرماييد. خلاصه پنج بار نامهنگاري انجام شده، معدن 126 ميلياردي به 10 ميليارد واگذار شد. بعد از آن دوباره نوشتند كه ما حالا امكان پرداخت اين پول را نداريم، ترتيباتي فراهم نماييد تا امكان پرداخت اين پول براي ما فراهم شود. نوشتند كه 80 درصدش را اقساط بلندمدت و 20 درصد يعني 2 ميلياردش را هم نقدي پرداخت كنيد. گفتند ما آن 2 ميليارد را هم نداريم نقدي بدهيم، ما بررسي كردهايم كه اموال كارخانه لاستيك دنا به اين مقدار ميرسد، از شما مهلت ميخواهيم كه اينها را بفروشيم تا بتوانيم اين پول را بدهيم. گفتند كه باشد، سفتهاي ارائه بدهيد به مدت 9 ماه و ما اين را نقد از شما ميپذيريم. گفتند آقا پول هم نداريم كه سفته بخريم! نوشت كه آقاي محمدتقي بانكي، مديرعامل سازمان صنايع ملي ايران، 23 ميليون تومان از صندوق سازمان صنايع ملي ايران برداشت كنيد و سفته بخريد، برويد آيتالله فلاني و فلاني امضا كنند و كارخانه را تحويلشان بدهيد. و بعد از چند وقت ديديم كه كارخانه هم در بورس فروخته شد و واگذار شد كه به آن پشت پردهايهايي كه اينها را هدايت ميكنند. اينها آلوده دست آنها شدهاند، [کساني] مثل آقاي گنجي. نه، آن گنجي سياسي را نميگويم، آن آقاي گنجي [را مي گويم] كه صاحب كارخانه مهرام است و تمام كارخانههاي سرايهگذاري بانك ملت و سرمايهگذاريهاي بانك صادرات و چه و چه. واگذار شد به آنها و رفت، چند ميليارد هم زدند به جيب و رفتند. اين كه عرض كردم لاستيك دنا، مال آقاي يزدي بود - آقاي محمد يزدي رئيس قوه قضاييه - در زمان رياستش و آقاي محمدعلي شرعي نماينده خبرگان استان قم.
مجددا آقاي يزدي برميدارد مي نويسد كه جناب آقاي فروزش، حميد ما بيكار است! ترتيبي اتخاذ فرماييد كه از جنگلهاي شمال جهت صادرات چوب بهرهمند گردد. آقاي حميد يزدي، پسر آقاي يزدي، مديركل حوزه رياست قوه قضاييه بود در آن مقطع. و متأسفانه جنگلهاي شمال را [اين طوري] به تاراج بردند و رفتند. يعني طوري شده بود كه در اين پرونده من ديدم كه يكسري مردم بيچاره شمال كه حق قانونيشان بود، و به اندازه هيزمشان و به اندازه مصرفشان چوب انبار كرده بودند، يا شايد يك خورده بيشتر مصرف كرده بودند يا حتي برده بودند و فروخته بودند يا انبار كرده بودند يا هرچي، [آنها را] گرفته بودند بازداشت و پاسگاه و بگيرد و بنند، كه خانواده شهدا ريخته بودند جلوي زندان. علت آنكه اين پرونده هم ثبت شده بود، اين بود كه كسي به اينها را گفته بود كه آقاي حميد يزدي چطور اينهمه چوب را به تاراج ميبرد و ما كه يكي دو تا يا چند تا هيزم و چوب برداشت كردهايم، شما ما را به عنوان متهم گرفتهايد؟ بعد از آن بود كه ديدند دارد مشكل ميشود، آنها را آزاد كردند. اسنادش هست، به موقعش اگر لازم باشد و يك موقع دوستان اطلاعات به ما نگويند كه آقا اسناد محرمانه را چرا به مردم نشان دادي و اينها طبقهبندي دارد و چه و چه، اسنادش را هم داريم.
آقاي يزدي از اين دست كارها در كارهاي قضايي ميكند، حالا يك وقتي بر اثر فشار مردم [عقب نشيني هايي صورت مي گيرد] چطوري است فشار مردم؟ اينطوري [که بالا گفتيم]...
هر كارخانهاي ضايعات دارد، ضايعات صنعت خودرو يك چيزي نيست كه بريزند بيرون يا بخواهند بازسازياش كنند. مثلا جك آن شكسته يا درش خط افتاده يا چراغش شكسته يا از اين دست چيزها. اينها را قانون ميگويد "ماشينهاي كارشناسي" است و به صورت صفر كيلومتر طبق مزايده به مردم واگذار ميشود [...]